خلبان تیزپرواز "میرزایی" در گفت‌وگو با نوید شاهد قزوین روایت می‌کند؛
پنجشنبه, ۲۳ تير ۱۴۰۱ ساعت ۱۱:۴۱
نوید شاهد – خلبان جانباز "ایرج میرزایی" یکی از خلبانان آزمایشی شکاری کبرا در دفاع مقدس است که خاطرات نفس‌گیر خلبانان هوانیروز در نبرد با دشمنان، از شجاعت شهید "عیوضی" در نجات دادن جانش، تیراندازی یک عراقی با اسلحه کت به خلبان شهید "شیرودی" و لو رفتن مخفیگاه عراقی‌ها در تانک را برایمان روایت می‌کند که تقدیم حضورتان می‌شود.

از شجاعت شهید

به گزارش نوید شاهد استان قزوین، صدای غرش جنگنده‌های ایرانی همواره خاطرات هشت سال دفاع مقدس را برای مردمی زنده می‌کند که به یاد دارند عقابان تیز پروازشان تمام هنر و مهارت خود را برای دفاع از میهن به کار بردند و جوابی دندان‌شکن به متجاوزان دادند.


خاطرات و جانبازی‌های خلبانان ایرانی حتی دشمنان ایران را به شگفتی و تحسین واداشت و موجب شکست استراتژی عراق در حمله به خاک ایران شد.


از جمله این خلبانان جانباز ایرج میرزایی یکی از خلبانان آزمایشی شکاری کبراست که خاطرات بسیاری از دوران دفاع مقدس دارد و به همرزم بودن خود با شهیدان تیزپرواز هوانیروز ایرج عیوضی، احمد کشوری و علی‌اکبر شیرودی می‌بالد و این مهم را یکی از بزرگترین افتخارات خود می‌داند.


وی متولد ۱۳۳۱ و آذری زبان است، از ۲۱ سالگی در سال ۱۳۵۲ به استخدام هوانیروز درآمده. جوان باانگیزه‌ای بوده و از آغاز جنگ تحمیلی در نبرد با دشمنان و کمک‌رسانی به مجروحان حضور داشته و در طول خدمتش سه بار مجروح شده است.


میرزایی در گفتگو با خبرنگار نوید شاهد استان قزوین به خاطرات خود در دفاع مقدس اشاره می‌کند و می‌گوید: در این دوران، خلبانان هوانیروز شجاعانه و جانانه به نبرد دشمنان رفتند و به هیچ چیزی جزء دفاع از مردم و خاک کشورشان نمی‌اندیشیدند.


وی ادامه می‌دهد: ایثار، فداکاری، ازخودگذشتگی با روح و جسم خلبانان هوانیروز به ویژه شهدای خلبان عجین شده بود و با پرواز کردن به سوی آسمان، زیستن بر زمین خاکی را برنمی‌تابیدند.

 

از شجاعت شهید

این جانباز بزرگوار با اشاره به شهید ایرج عیوضی از شهدای آبیک در حالی که اشک از چشمانش سرازیر می‌شود، می‌گوید: در خرمشهر با ایشان بودم، پیکر مطهر این شهید بزرگوار بعد از ۱۶ سال به آغوش گرم خانواده بازگشت، خاطرات بسیاری با این شهید بزرگوار دارم، ایشان مظلوم بود و مظلومانه زیست و مظلومیتش هنوز هم قلب مرا به درد می‌آورد.


وی با اشاره به حدیثی از امام علی (ع) مبنی بر اینکه جدایی برادر از برادر سخت است، ولی جدایی دوست از دوست سخت‌تر است، ادامه می‌دهد: واقعا جدایی دو دوست دشوار است لذا وقتی یاد دوستان شهیدم می‌افتم که چگونه با جان و دل در حراست از انقلاب تلاش کردند، بغض گلویم را می‌فشارد و اشک از چشمانم سرازیر می‌شود.


میرزایی خاطرنشان می‌کند: با توجه به جانفشانی‌هایی که این شهدا در دفاع مقدس کردند، منصفانه نیست که بعضی‌ها بگویند ارتش در خرمشهر نقشی نداشته و نام ارتش را به زبان نیاورند، اگر چنین بود پیکر شهدایی همچون عیوضی در خرمشهر چه می‌کنند! ...


این جانباز بزرگوار با بیان اینکه ایرج عیوضی یکی از خلبانان آبیک و از اساتید برجسته بود که ترسی مقابل دشمنان نداشت، می‌گوید: در خرمشهر بود که به این شهید بزرگوار پیوستم، قرار بود در عملیات که در منطقه خیلی وسیعی بود، کنار من باشد.


روایتی از شجاعت شهید عیوضی در نجات دادن خلبان شکاری


وی بیان می‌کند: در عملیات، به شهید عیوضی گفتم، حواست باشد از من جلو نزنی، پشت سر من بیایی و من هر جا را مورد هدف قرار دادم و به شما اشاره کردم باید بزنید. قرار بود مقر دشمنان را بمباران کنیم سکوت رادیوی مطلق بود، به هدف که رسیدم شیرجه زدم و بمباران کردم از شیرجه که بیرون آمدم، پشت سر من شهید عیوضی آمد، شیرجه زد و هنگام بیرون آمدن، کابینش تیر خورد، هر چند کابین من بیشتر از ایشان صدمه دید به طوری که لانکچر و موشک‌های سمت راست من آتش گرفت.

از شجاعت شهید

 

این خلبان شجاع ادامه می‌دهد: هوانیروز ارتش هم به من اعلام کرد، ایرج موشک‌های سمت راست شما آتش گرفته، گفتم متوجه شدم، من می‌روم در پایگاه (یک مقری بود در یکی از مناطق) می‌نشینم، شهید عیوضی هم پشت سر من می‌آمد، به این شهید بزرگوار گفتم شما تیر خوردید زودتر از من بروید و در پایگاه بشینید. ولی ایشان مرا تنها نگذاشت و گفت امکان ندارد من زودتر از شما بروم. اصرار کردم و گفتم هر لحظه ممکن است موشک منفجر شود و من شهید شوم. شما هم تیر خوردید حداقل زودتر از من بروید تا به سلامت بنشینید.

وی می‌افزاید: آن پادگانی که می‌خواستم بنشینم در بی‌سیم به من اجازه ندادند و گفتند ممکن است موشک منفجر شود و بار جانی فراوانی را به بار بیاورد. در این شرایط سخت و نفس‌گیر مجبور شدم خارج از پایگاه بنشینم، شهید عیوضی هم تا آخرین لحظه کنار من بود، وقتی با هلی‌کوپتر زمین نشستم شهید عیوضی آمد، درب کابین را که باز نمی‌شد به زحمت باز کرد و مرا نجات داد.


میرزایی می‌گوید: شهید عیوضی چنین فردی شجاعی بود که جرات کرد مرا از کابین بیرون کشید و نجات داد. اگر آن لحظه نمی‌آمد ممکن بود هلی‌کوپتر منفجر شود و من شهید شوم. هر کسی می‌توانست این کار را انجام دهد واقعا ریسک بزرگی بین ماندن و نماندن بود که این شهید بزرگوار انجام داد که نشان از شجاعت بارز ایشان دارد.

این جانباز بزرگوار خاطرنشان می‌کند: لحظه لحظه عملیات خلبانان هوانیروز همراه با ریسک بود و هر لحظه امکان داشت که هلی‌کوپتر توسط دشمنان مورد اصابت قرار گیرد، ولی آن‌ها شجاعانه مبارزه کردند و غیرت و همت ایرانیان را در مبارزه با دشمنان به رخ جهانیان کشاندند.


وفاداری شهید شیرودی در همراهی نیروهایش


وی با اشاره به اینکه این خاطره بین من و شهید اکبر شیرودی در سر پل‌ذهاب تکرار شد، می‌گوید: طی ماموریتی برون مرزی در حال بازگشت بودیم که کابینم تیر خورده بود، به اکبر گفتم شما زودتر از من بروید بنشینید، ولی اکبر گفت کارت نباشد برو جلو، هر چقدر به این شهید بزرگوار اصرار کردم، قبول نکرد.


میرزایی ادامه می‌دهد: شهید شیرودی وقتی دید که من از اصرار کردن دست برنمی‌دارم، گفت ایرج باشد من به پادگان ابوذر می‌روم، موقعیت را آماده می‌کنم تا شما بیایید و بنشینید. وقتی تصمیم گرفتم بنشینم دیدم اکبر شیرودی نیست، با این شهید بزرگوار ارتباط گرفتم گفتم شهید شیرودی نیستید، کجا هستید، گفت، مگر مرا نمی‌بینید من بالای سرتان هستم، فکر کردی من به همین راحتی در سخت‌ترین شرایط شما را تنها می‌گذارم و می‌روم.

از شجاعت شهید


نقش خلبانان هوانیروز در دفاع از پادگان ابوذر


این خلبان هوانیروز به خاطره دیگری از شهید شیرودی اشاره می‌کند و می‌گوید: پادگان ابوذر در ۳۰ کیلومتری سرپل ذهاب بود و نیرو‌های بعثی تا کناره‌های پادگان آمده بودند. اولین کسانی که برای دفاع داخل پادگان ابوذر شدند ما بودیم. فقط دو فروند هلی‌کوپتر کبرا داشتیم هیچ کس نبود، غیر از ژاندارمری وقت که اکنون می‌گویند نیروی انتظامی با دست خالی مقابل دشمن ایستاد.


وی بیان می‌کند: وقتی هوانیروز وارد منطقه شد شهید شیرودی گفت تحت هیچ شرایطی نباید عقب بنشینیم، در دفاع از پادگان ابوذر اولین کاری که کردیم باید اطراف را از حضور دشمن پاک‌سازی می‌کردیم به همین دلیل اطراف این پادگان را به رگبار بستیم.


میرزایی ادامه می‌دهد: در همان روز شهید شیرودی به خلبانان گفت؛ حواستان باشد فقط برای سوختگیری و تامین مهمات می‌نشینیم. در این شرایط سخت و با کمترین امکانات نظامی شهید شیرودی کاری کرد که نیرو‌های عراقی در مدت دو روز مجبور شدند به عقب بازگردند.


تیراندازی یک عراقی با اسلحه کت و لو دادن مخفیگاه دشمنان


وی به یکی از شیرین‌ترین و بهترین خاطراتش با شهید شیرودی در همین عملیات اشاره می‌کند و می‌گوید: این است که بالای سر تانک‌های دشمن رفته بودیم از آنجایی که ما به قدری به سمت دشمن حمله کرده بودیم خودمان خسته شدیم و از طرفی دشمنان در حال فرار بودند.

از شجاعت شهید


این جانباز بزرگوار بیان می‌کند: یکی از تانک‌های عراقی که ما زدیم و می‌خواستیم برگردیم من احساس کردم از داخل برجک تانک یک چیز‌هایی تکان می‌خورد گفتم اکبر این تانک داشت می‌سوخت چی شد خاموش شد دور زدیم شهید شیرودی رفت بالای برجک تانک ایستاد گفت مسلسل را پایین بگیر.


وی ادامه می‌دهد: مسلسل کبری تانک متحرک است ۹۰ درجه پایین گرفتم، سپس دیدم یک عراقی از داخل تانک بالا آمد گفتم اکبر این عراقی است گفت تیراندازی نکن ولش کن. ولی دقت که کردیم دیدیم عراقی با اسلحه کت به سمت ما تیراندازی می‌کند چیزی هم نشد، ولی نمی‌دونم چرا چنین کاری کرد، حدس می‌زنم دست و پاچه شده بود و نمی‌دانسته باید چه کند، با ادامه تیراندازی این عراقی، مجبور شدیم همانجا مسلسل را به سمت داخل برجک بگیریم و دوباره تیراندازی کنیم.


میرزایی می‌افزاید: به یک باره دیدیم نیرو‌های عراقی که داخل این تانک به تعداد زیادی پنهان شده بودند، با تیراندازی ما بیرون آمدند و به درک واصل شدند، این‌ها گوشه‌ای از شجاعت‌های شهید شیرودی است بود که برود در قلب دشمن و بالای برجک تانک دشمن بایستد و بگوید اینجا را بزن در حالی که این کار را عراقی‌ها جرات نمی‌کردند انجام دهند.

گفتگو از زینب محبی

مادر شهید

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده