نوید شاهد - «پس از ورود به دانشگاه شهید چمران متوجه تجمع رزمندگان در این دانشگاه شدیم، در آن هنگام متوجه شدم که شاعر قدمعلی بهرامی پدر اینجانب مشغول سرودن شعر است ...» ادامه این خاطره از "علی بهرامی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
خاطرات/ چقدر خوشحال شدم!
 
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، علی بهرامی از خاطرات خود در هشت سال دفاع مقدس می‌کند: شیرین‌ترین خاطره در ماموریت‌هایم در جبهه‌های جنوب و غرب در سال ۱۳۶۵ بود که به جبهه جنوب اعزام شدم و در لشگر ۸ نجف مستقر در شوشتر مشغول به خدمت بودم.

پس از مدتی با پیشنهاد رزمنده‌ای به نام علی میرزایی به اهواز جهت دیدار رزمندگان اعزامی از شهر قزوین آمدیم و پس از ورود به دانشگاه شهید چمران متوجه تجمع رزمندگان در دانشگاه شهید چمران شدیم که در آن هنگام متوجه شدم که شاعر قدمعلی بهرامی پدر اینجانب مشغول سرودن شعر برای رزمندگان می‌باشد.

یکی از اشعار سروده شده در آن زمان عبارت است از: همان جنگی که در دزفول و شوش است / سر صدام در سوراخ موش است / همه خواهند که دستگیرش نمایند /، ولی مانند حیوان چموش است

و با شعر‌های زیبای دیگری که حفظ کرده‌ام لب‌های شکربار رزمندگان را شکوفا نمود و باعث افتخار و شادابی اینجانب گردید.

پس از ملاقات و دیدار با پدرم ایشان فرمودند هر دو برادرانت و پسرعمویت نیز با من به جبهه آمده‌اند. چقدر خوشحال شده بودم.

منبع: کتاب اول خاکریز (گزیده خاطرات دفاع مقدس استان قزوین)
 
مادر شهید
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده