پسته بشکن عشقی، صفای دل کن!
يکشنبه, ۲۳ خرداد ۱۴۰۰ ساعت ۱۱:۴۸
نوید شاهد - «لحظههای حلالیت گرفتن برای آقا خلیل چاق و چله که نمک گردان بود سخت شده بود دلش طاقت نیاورد، لذا نقل مجلس شد و فریاد زد "پسته بشکن عشقی صفای دل کن، توانا بود هر که دانا بود که انجیر پدر جد خرما بود" ...» ادامه این خاطره از نویسنده و رزمنده دفاع مقدس "کامبیز فتحیلوشانی" را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، رزمنده دفاع مقدس کامبیز فتحیلوشانی، متولد ۱۳۴۴ است که به مدت دو سال در جبهههای نبرد حق علیه باطل حضور داشته است. وی بلافاصله بعد از جنگ سال ۶۸ وارد کار نویسندگی شده و بیش از ۲۸ سال است که در ثبت و ضبط خاطرات شهدا قلم میزند.
ایشان اکنون بازنشسته آموزش و پرورش و استاد دانشگاه است و تاکنون کتابهای مختلفی از جمله گوهر معرفت، یاس حنفیه، من چهارده ساله نیستم، صدای سخن عشق، علمدار حسین، علی، پرواز عاشقانه، گلبرگهای جنگل، ستارههای خاکی، نگارستان، شادی، گوهر شاهوار شاهنامه، رمز و رازهای واقعی خوشبختی و شاد زیستن و آیینههای بیغبار را به چاپ رسانده است.
پسته بشکن عشقی صفای دل کن!
رزمنده دفاع مقدس کامبیز فتحیلوشانی روایت میکند: بعضی از بچهها اشک میریختند، همدیگر را در آغوش میگرفتند و حلالیت میطلبیدند، منظرهای زیبا و دلانگیز بود. سخنان عارفانه صفای خاصی به کوهستان بخشیده بود.
تحمل این لحظه بیشتر از هر کس برای آقا خلیل چاق و چله که نمک گردان بود سخت شده بود دلش طاقت نیاورد و نقل مجلس شده و فریاد زد، پسته بشکن عشقی صفای دل کن، توانا بود هر که دانا بود که انجیر پدر جد خرما بود.
شیرین کارهای آقاخلیل باعث شد که بچهها دورش را بگیرند. آقا خلیل هم به دور از چشم فرمانده ژستی به خود گرفت و شروع کرد به توجیه عملیات. بچهها خوب توجه کنید، من از همه شما جلوتر حرکت میکنم اگر خمپاره و آرپیچی هفتی آمد اول به شکم من میخورد و شما مواظب ترکشها باشید و بعد ادامه داد اگر دیدید تیربارهای دشمن تیراندازی میکنند پشت سر من اینطوری حرکت میکنید و شروع کرد به ادای چارلیپاپلین درآوردم.
منبع: کتاب نگارستان (برگرفته از دفترچههای خاطرات هشت سال دفاع مقدس)
نظر شما