برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
نوید شاهد - «یک دسته گوسفند بزرگ از سینه کوه پایین می‌آمد. یک لحظه متوجه شدیم که چند نفر از اشرار در حال فرار از روستا هستند. بچه‌ها از هر طرف آن‌ها را به رگبار مسلسل بستند که ناگهان آن‌ها خودشان را به داخل گوسفندان انداختند ...» ادامه این خاطره از نویسنده و رزمنده دفاع مقدس "کامبیز فتحی‌لوشانی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

دشمنان با سپر قرار دادن گوسفندها، فرار کردند!

به گزارش نوید شاهد استان قزوین، رزمنده دفاع مقدس کامبیز فتحی‌لوشانی، متولد ۱۳۴۴ است که به مدت دو سال در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل حضور داشته است. وی بلافاصله بعد از جنگ سال ۶۸ وارد کار نویسندگی شده و بیش از ۲۸ سال است که در ثبت و ضبط خاطرات شهدا قلم می‌زند.

ایشان اکنون بازنشسته آموزش و پرورش و استاد دانشگاه است و تاکنون کتاب‌های مختلفی از جمله گوهر معرفت، یاس حنفیه، من چهارده ساله نیستم، صدای سخن عشق، علمدار حسین، علی، پرواز عاشقانه، گلبرگ‌های جنگل، ستاره‌های خاکی، نگارستان، شادی، گوهر شاهوار شاهنامه، رمز و راز‌های واقعی خوشبختی و شاد زیستن و آیینه‌های بی‌غبار را به چاپ رسانده است.

دشمنان با سپر قرار دادن گوسفندها، فرار کردند!

رزمنده دفاع مقدس کامبیز فتحی‌لوشانی روایت می‌کند: یک روز برای پاکسازی یک روستا رفته بودیم، آفتاب کم‌کم خودش را پشت کوه بلندی که مشرف به روستا بود پنهان می‌کرد.


یک دسته گوسفند بزرگ از سینه کوه پایین می‌آمد. ستون پنجم دشمن موفق‌تر از ما عمل کرده بود و خبر به اشرار مستقر در روستا رسیده بود که یک لحظه متوجه شدیم که چند نفر در حال فرار از روستا هستند.


بچه‌ها از هر طرف آن‌ها را به رگبار مسلسل بستند که ناگهان آن‌ها خودشان را به داخل گوسفندان انداختند و فرمانده ما با عصبانیت فریاد زد که دیگر کسی تیراندازی نکند و آن اشرار با مهربانی رزمندگان و سپر قرار دادن گوسفندان جان سالم به در بردند و در مقابل اعتراض یکی از بچه‌ها فرمانده‌مان گفت: ما که گرگ نیستیم شکم گوسفندان مردم را بدریم.

منبع: کتاب نگارستان (برگرفته از دفترچه‌های خاطرات هشت سال دفاع مقدس)

پوستر سالروز شهادت شهید «سلیمانی»

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده