کتاب «چشم در چشم» منتشر شد
غلامرضا حقایقپور مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین در گفتوگو با خبرنگار نوید شاهد استان قزوین گفت: در آستانه هفته کتاب، کتاب «چشم در چشم» با هدف روایت سرگذشت و خاطرات 3 تن از همسران شهدای استان قزوین به همت بنیاد استان قزوین و به قلم حسن شکیبزاده تدوین و منتشر شده است.
وی با بیان اینکه در کتاب «چشم در چشم» خاطرات زهرا چگینی همسر شهید علیکرم چگینی، منظر بهزادی همسر شهید خسرو فارسی و مرضیه گلچین همسر شهید علی سیمبر ثبت شده است، بیان کرد: انتخاب این عزیزان به دلیل ایثار و ایستادگیشان در برابر دشواریهای روزگار بوده و نتایج ارزشمند و بزرگ اجتماعی و فرهنگی آنها که در جدال با همه مشقتها و به دوش کشیدنهای بار زندگی در تنهایی کسب کردهاند که این البته حکایت همه زنان شهیدپرور سرزمینمان است.
این مقام مسئول افزود: اگر چه سرگذشت و ماجرای حیات و شهادت همراهان زندگی این عزیزان نیز پر از ایثار، حماسه و دانستنیهای بسیار است، اما هدف از گفتوگوهای انجام شده در این کتاب، صرفا معرفی همسران شهدا و نقش بیبدیلشان در عرصههای مختلف اجتماعی قبل و بعد از شهادت همسرانشان است.
حقایقپور گفت: همسران شهدا با یادآوری رفتار و سیره حضرت زهرا(س)، حضرت زینب(س) و دیگر زنان قهرمان صدر اسلام، به وظیفه الهی و انسانی خویش در طول هشت سال دفاع مقدس عمل کردند و اگر نبود صبوری، عزم، همت، ایثارگری و کمکرسانی آنها، چنین مقاومت پیروزمندانهای در این دوران شکل نمیگرفت.
در بخشی از خاطرات همسر شهید علیکرم چگینی در کتاب «چشم در چشم» آمده است:«... آن روزها نمیدانستیم که جنگ تا کی و چگونه ادامه خواهد داشت، ولی هر چه اصرار میکردم که نرو و از افرادی که از جبهه آمده بودند و دیگر نمیرفتند، نام میبردم، میگفت: من با بقیه کاری ندارم و باید بروم. در واقع این آخرین جملهای بود که از او شنیدم و من هم هیچ کاری نمیتوانستم بکنم الا تسلیم شدن به اراده و تصمیمش و بالاخره بار دیگر به جبهه رفت و زمان خداحافظی فرا رسید.
محل اعزام رزمندگان، سپاه پاسداران در چهار راه بنیاد شهید بود، اما من که با دو فرزند خردسال، نمیتوانستم برای بدرقه آنجا باشم، به همین دلیل جلوی در خانه با هم خداحافظی کردیم. آخرین بار به او گفتم: نرو شما نمیدانی الان در جبههها چه خبر است؟» او هم در جواب گفت: شما خبر ندارید که دشمن دارد به ما چه میکند و نمیدانید که چه اتفاقاتی دارد در جبههها میافتد.
خلاصه کلی سفارش کرد که مراقب بچههایمان باش و رفت وقتی رفتنش را نگاه میکردم دیگر اشک میریختم و تاب ایستادن نداشتم. تکیه دادم به دیوار و فقط نگاهش کردم و او هم برای آخرین بار رفت، بدون اینکه به پست سر نگاه کند، شاید میترسید که چشم در چشم شویم و پایش بلرزد و ... و اینگونه شد که علی رفت، در حالی که حتی کفالت پدر را داشت و میتوانست نرود، اما او تصمیمش را گرفته بود و حتی قبل از اتمام مرخصیاش به جبهه برگشت ...»
گفتنی است کتاب چشم در چشم، در یکصد و 12 صفحه و با یکهزار و یکصد نسخه در قطع رقعی و توسط انتشارات شکیبزاده به چاپ رسیده است.