حضرت امالبنین (س)، الگوی مادران شهدا
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، مادران شهدا تجلی واقعی ایثار و مدافعان اصلی حریم مقدس ولایت هستند که به تبعیت از زنان بزرگی همچون حضرت امالبنین(س) با تربیت فرزندان ولایتمدار، تاریخ مادران حماسهساز را برای همیشه ماندگار ساختند.
مادرانی که به ندای پیر و مراد خود، معمار کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی(ره) لبیک گفته و همانند این بانوی بزرگوار فرزندانشان را برای اعتلای دین اسلام فدا کردند.
مرور کردن بر خاطرات این مادران مقاوم و صبور که سالها بعد از شهادت فرزندانشان با آن زندگی میکنند، یادآور جانفشانیهای و ایثارگریها آنان است که در بین خاطرات آنان به آخرین وداع این شهدا با مادرانشان مرور میکنیم.
زهرا معینالدین مادر شهید صفرعلی یوسفی ضمن بیان خاطرات آخرین وداع خود با فرزندش میگوید: در حال آماده کردن امکانات برای عروسی پسرم بودیم که صفرعلی به روستا آمد، او آن روزها در لشکر ۱۶ زرهی قزوین مشغول به خدمت بود، گفت: مادر! من یکسری کارهای نیمه کاره و نیمه تمام دارم که باید بروم آنها را انجام دهم و برگردم و به محض برگشت ترتیب عروسی اخوی را میدهیم و جشن مفصلی هم میگیریم.
من قبول کردم او هم خداحافظی کرد و گفت: ده روز دیگر برمیگردم. او رفت، اما رفتنش مثل همیشه نبود؛ از آن روز به بعد اصلا دلم به کار نیامد و همهاش در این فکر بودم که کارهای نیمه تمام صفرعلی چیست؟ هنوز به نتیجهای نرسیده بودم که ده روز تمام شد و خبر شهادتش را آوردند.
گروهبان یکم شهید صفرعلی یوسفی، دهم اردیبهشت ماه سال ۳۴ در روستای کوچنان الموت از توابع شهرستان قزوین به دنیا آمد، پدرش حسن، کشاورز بود، تا اول راهنمایی درس خواند، سال ۱۳۵۶ ازدواج کرد و صاحب یک پسر و سه دختر شد.
این شهید بزرگوار به عنوان استوار دوم ارتش در جبهه حضور یافت، بیست و سوم تیر ماه سال ۶۱ در شلمچه هنگام درگیری با گروههای ضدانقلاب بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد و مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
عذرا محمدخانی بشر مادر شهید عباس کاظمی با اشاره به خاطرات آخرین وداع خود با فرزندش بیان میکند: عباس از داشتن نعمت پدر محروم بود و برای همین برای خانواده هم پدر بود، هم برادر و هم پسر. وقتی قصدش از رفتن به جبهه را مطرح کرد، همه اهل خانه با او مخالفت کردیم و گفتیم اگر تو هم بروی ما بدون سرپرست چه کنیم؟
او به ظاهر قبول کرد نرود، اما! چند روز بعد آمد و گفت: «من برای زیارت حضرت زینب(س) به سوریه میروم». ما هم قبول کردیم و او رفت؛ با رفتنش حال عجیبی پیدا کرده بودم، حالی که با همیشه تفاوت داشت. با خودم گفتم که موضوع سوریه رفتنش را پیگیری کنم تا مطمئن شوم به سوریه رفته است، یا نه!
هنوز از رفتنش به سوریه مطمئن نشده بودیم که خبر شهادتش را از جبههها آوردند. ساعت سه نیمه شب بود که خبر شهادتش را آوردند و من در همان لحظه داشتم حرفهایش را بیاد میآوردم که میگفت: مادر من نوکرتم.
بسیجی شهید عباس کاظمی در تاریخ سه شهریور ماه سال ۴۰ در قزوین به دنیا آمد، پدرش محمد اسماعیل نام داشت، تا پایان دوره متوسطه در رشته تجربی درس خواند و دیپلم گرفت و کارگر بود.
این شهید بزرگوار از سوی بسیج در جبهه حضور یافت، دهم فروردین ماه سال ۶۴ در منطقه طلائیه و در عملیات بدر به شهادت رسید و پیکر مطهرش مدتها در منطقه برجا ماند و پس از تفحص در گلزار شهدای زادگاهش در تاریخ نوزدهم تیر ماه به خاک سپرده شد.
اشرف شاهسون مادر شهید احمد قلیچی ضمن بیان خاطرات آخرین وداع خود با فرزندش میگوید: احمد در حال انجام خدمت سربازیاش در جبهههای غرب بود. آخرین باری که به مرخصی آمد، رفته بود عکاسی عکس خودش را گرفته بود.
توی اطاقش که رفتم نشسته بود و در حال جابجایی عکسهای آلبومش بود. آخرین عکسش را به من نشان داد و گفت: مادر این عکس را نگاه کن؛ بعد از شهادت من این عکس را سر مزارم بگذارید. گفتم: «پسرم این حرف را نزن!»، اما او یکبار دیگر حرفش را تکرار کرد تا من آن عکس را دقیق ببینم.
مرخصیاش که تمام شد توی خانه با هم دیده و بوسی کردیم و من به دلیل داشتن بچه کوچک نتوانستم به بدرقهاش تا جلوی اتوبوس بروم در همان لحظه خداحافظی حال عجیبی پیدا کردم که با همیشه متفاوت بود؛ نگاه کردم، دیدم چهره احمد هم با همیشه متفاوت است. دلم راضی نمیشد، اما انگار او راضی بود و رفت.
یک شب در خواب دیدم حضرت امام خمینی در مراسم روضهای نشستهاند و روی پاهایشان پتو انداختهاند؛ مرا که دیدند، اشاره کردند بروم روی صندلی که کنار ایشان بنشینم، من هم نشستم. هنوز داشتم در کنار امام بودن را مزمزه میکردم که از خواب بیدار شدم و خبر شهادت احمد را آوردند.
سرباز شهید احمد قلیچی در تاریخ یکم مرداد ماه سال ۴۳ در قزوین به دنیا آمد، پدرش محمود نام داشت، تا پایان دوره ابتدایی درس خواند، کارگر رنگفروشی بود، به عنوان سرباز ژاندارمری خدمت میکرد؛ و در هفدهم مهر ماه سال ۶۲، در دار ساوین سردشت هنگام درگیری با گروههای ضدانقلاب بر اثر اصابت گلوله به گردن، به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
باید گفت مرور بر خاطرات مادران شهدا میتواند به ما بگوید که چه طور آنان در هشت سال دفاع مقدس با گذشتن از عزیزانشان در حفظ ارزشهای اسلامی جانفشانی کردند. امروز وظیفه قشرهای مختلف جامعه به ویژه دختران است که با مطالعه این خاطرات درس ایثار و گذشت را از آنها بیاموزند و در زندگی خود جاری کنند.