«در تلویزیون نشان می‌داد که هر کسی از زن، مرد، پیر و جوان به طریقی به جبهه‌ها کمک می‌کنند. من هم تصمیم گرفتم برای رزمندگان اسلام کاری بکنم. فردای آن روز وقتی به کلاس رفتم، گفتم بچه‌ها فردا هر کسی که به مدرسه می‌آید این چیز‌هایی را که می‌گویم بیاورد تا جمع کرده و به جبهه‌ها بفرستیم ...» ادامه این خاطره از «لیلا قانعی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

برگی از خاطرات/کمک دانش‌آموزان به رزمندگان اسلام!

به گزارش نوید شاهد استان قزوین، لیلا قانعی از خاطرات خود می‌گوید: اوایل جنگ بود. سال ۱۳۶۰. در کلاس پنجم ابتدایی درس می‌خواندم. شیشه‌های همه پنجره‌های منازل به صورت ضربدری چسب خورده بود تا اینکه هنگام شکسته شدن دیوار صوتی نشکند.

هر روز اخبار جنگ در رادیو و تلویزیون پخش می‌شد و از پیروزی‌های رزمندگان اسلام دلمان شاد می‌شد. هر کسی دلش می‌خواست به طریقی به جبهه‌ها کمک کند. من هر جمعه به همراه مادرم یا دوستانم به نمازجمعه می‌رفتم. همیشه کسی داد می‌زد: کمک به جبهه‌ها. کمک به جبهه‌ها. کمک به رزمندگان اسلام.

خلاصه حال و هوای جنگ همه جا را فرا گرفته بود. در تلویزیون نشان می‌داد که هر کسی از زن، مرد، پیر و جوان به طریقی به جبهه‌ها کمک می‌کنند. من هم تصمیم گرفتم کاری بکنم. فردای آن روز وقتی به کلاس رفتم، گفتم بچه‌ها فردا هر کسی که به مدرسه می‌آید این چیز‌هایی را که می‌گویم بیاورد تا جمع کرده و برای رزمندگان اسلام بفرستیم. گفتند: چه چیزهایی؟ گفتم: یک عدد دفتر، یک عدد خودکار، بیسکوئیت، مداد، تراش، پاک‌کن و ۲ تومان پول.

نمی‌دانم چرا این‌ها را گفتم. فکر می‌کردم این‌ها برای رزمندگان لازم است. فردای آن روز حتی یک نفر هم نبود که نیاورده باشد. همه آن چیز‌ها را آورده بودند. من هم آن چیز‌ها را داخل یک کارتون کوچک گذاشتم و جمعه بعد همراه دوستم به محل برگزاری نمازجمعه که مسجد حضرت ابوالفضل (ع) تاکستان بود رفتیم، کارتون را تحویل دادیم و گفتیم که این را برای جبهه‌ها آورده‌ایم. نامه‌ای هم ضمیمه آن وسایل کرده بودیم.

منبع: کتاب اول خاکریز (گزیده خاطرات دفاع مقدس استان قزوین)

پوستر سالروز شهادت شهید «سلیمانی»

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده