«تعدادمان زیاد شده بود؛ لذا نیاز به یک منبع آب داشتیم. ارشد درخواست کرد و آن‌ها منبع فلزی با دو شیر به ما دادند. با کمک بچه‌ها دور آن گونی پیچیدیم و آن را در زیر پنکه قرار دادیم تا خنک شود. هر روز یک نفر مسئول خیس نگه داشتن گونی بود و هنگام افطار تقریبا آب خنک داشتیم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات خواندنی خلبان سرلشکر شهید «حسین لشگری» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

تهیه آب خنک افطاری در اسارت به سختی بود!

به گزارش نوید شاهد استان قزوین، سرلشکر خلبان شهید حسین لشگری، متولد ۱۳۳۱ در ضیاءآباد استان قزوین به دنیا آمد و در تیرماه ۱۳۵۶ با درجه ستوان دومی خلبانی فارغ‌التحصیل شد و در یگان‌های نیروی هوایی دزفول، مشهد و تبریز دوره شکاری را تکمیل کرد.

با آغاز جنگ تحمیلی به خیل مدافعان کشور پیوست، پس از انجام ۱۲ ماموریت، هواپیمای وی مورد اصابت موشک دشمن قرار گرفت و در خاک دشمن به اسارت نیرو‌های بعثی عراق درآمد.

وی در سه ماهه اول دوران اسارت در سلول انفرادی بود و پس از آن در مدت ۸ سال در کنار ۶۰ نفر از دیگر همرزمان در یک سالن عمومی و دور از چشم صلیب سرخ جهانی نگهداری می‌شد، اما پس از پذیرش قطعنامه ایشان را از سایر دوستان جدا کردند که دوران اسارت انفرادی وی ۱۰ سال طول کشید.

لشگری سرانجام پس از ۱۶ سال اسارت به نیرو‌های صلیب سرخ معرفی شد و دو سال بعد در ۱۷ فروردین ۱۳۷۷ به خاک مقدس وطن بازگشت، در بدو ورود به وطن لقب «سید الاسرای ایران» را از مقام معظم رهبری دریافت کرد.

وی پس از سال‌ها تحمل رنج و آلام ایام اسارت بامداد روز دوشنبه نوزدهم مرداد ۱۳۸۸ در بیمارستان لاله تهران به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

تهیه آب خنک برای افطاری در اسارت به سختی بود!

دومین ماه مبارک رمضان را در اسارت می‌گذراندیم. ما بین شب‌های قدر در سالن باز شد و برادرانی که طبقه بالا بودند به پایین آورده شدند. هیجده ماه از آن‌ها دور بودیم. هر کس با دیدن دوستش او را سخت در آغوش می‌گرفت و اشک شوق می‌ریخت.

با آمدن آن‌ها جای ما مقداری تنگ شد، ولی ارزش آن را داشت تا ماه‌ها می‌توانستیم برای هم خاطره بگوییم و یا اخباری را که آن‌ها از رادیو ایران شنیده بودند و برای ما تازگی داشت، از آن‌ها شنیده و لذت ببریم.

همان شب سرگرد محمودی ارشد آسایشگاه همه را جمع کرد و یک یک بچه‌ها را قسم داد که موضوع داشتن رادیو جایی مطرح نشود. هر شب ساعت ۱۲ اخبار توسط باباجانی گرفته و صبح روز بعد به مسئولان گروه داده می‌شد و هر مسئول بچه‌های خود را در جریان می‌گذاشت. هیچ‌کس حق نداشت از مسئول رادیو درباره اخبار سوالی کند.

چنامچه خبری خیلی مهم بود و لازم بود همزمان همه متوجه شوند مسئول رادیو خبر را در اختیار ارشد می‌گذاشت و او به اطلاع می‌رساند رادیو وسیله‌ای برای خنثی کردن تبلیغات دروغین عراقی‌ها از جبهه‌های جنگ بود که در روزنامه‌های خود منعکس می‌کردند.

تعدادمان زیاد شده بود؛ لذا نیاز به یک منبع آب داشتیم. ارشد درخواست کرد و آن‌ها منبع فلزی با دو شیر به ما دادند. با کمک بچه‌ها دور آن گونی پیچیدیم و آن را در زیر پنکه قرار دادیم تا خنک شود. هر روز یک نفر مسئول خیس نگه داشتن گونی بود و هنگام افطار تقریبا آب خنک داشتیم. با آمدن بچه‌های بالا کلاس قرآن، انگلیسی، آلمانی و ترکی و کمک‌های اولیه پزشکی و رزم انفرادی تشکیل دادیم.

منبع: کتاب ۶۴۱۰ (یادنامه امیر آزاده شهید سرلشگر خلبان حسین لشگری)

پوستر سالروز شهادت شهید «سلیمانی»

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده