هنوز جنازه و مهمات عراقیها روی زمین بود!
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، امدادگر جبهه شهربانو چگینی، سوم خرداد ۱۳۲۹ در شهر قزوین به دنیا آمد. وی در رشته پرستاری درس خواند و با اعلام نیاز جبههها به پرستار، عازم مناطق جنگی شد و در بیمارستان شهید کلانتری و ورزشگاه تختی مشغول خدمت شد و به بیماران خدمات ارائه داد.
هنوز جنازه و مهمات عراقیها روی زمین بود!
امدادگر جبهه، شهربانو چگینی روایت میکند: راه و رسم معمول رزمندهها این بود که بعد از هر عملیاتی ما را میبردند و سطح عملیات و مناطق آزاد شده را نشانمان میدادند. این کار دو – سه روز بعد از عملیات و معمولا بعد از پاکسازی منطقه انجام میشد. انگار به ما انعام داده باشند. نمیتوانستیم به خود بقبولانیم که این مناطق دست دشمن بوده و اکنون آزاد شده است و خون بهای این موفقیت چه بوده است؟ بعضی اوقات هنوز جنازه و مهمات عراقیها روی زمین بود. طولانیترین مدتی که در یک اعزام در منطقه بودم همین بیمارستان کلانتری شهر اندیمشک بود که نزدیک چهار ماه به طول انجامید.
مدت اقامتم در جبهه به روزهای عملیات و گستردگی آن بستگی داشت رفته رفته تعداد اعزامهایم آنقدر زیاد شد که حساب تعداد و روزهای آن از دستم درآمد. مدتی هم به جبهه غرب و کردستان رفتم و آخرین عملیاتی که در آن حضور یافتم، مرصاد در غرب کشور بود.
در مواقع مرخصی وقتی در قزوین بودم و صدای مارش عملیات جنگی از رادیو و یا تلویزیون میشنیدم ناخودآگاه بغض میکردم. مدام با خود کلنجار میرفتم و با حسرت و افسوس میگفتم «چرا من آنجا نیستم! الان آنجا چه خبر است؟». بالاخره جنگ تمام شد. من در اردوهای راهیاننور به عنوان روایتگر دفاع مقدس مشغول فعالیت شدم و تا خاطرهها در ذهن و روانم زنده بماند. در سال ۷۲ با عباس جمالی ازدواج کردم. همسرم از کارکنان نیروی انتظامی بود.
از سال ۸۰ در کنار کار در سازمان علوم پزشکی قزوین، فعالیت در بسیج جامعه پزشکی را نیز آغاز کردم. با پزشکان و همکاران به مناطق محروم میرویم و خدمات ارائه میدهیم. چرا که معتقدیم جنگ ایران و عراق به اتمام رسیده است، ولی جنگ با فقر، نداری، جعل و بیسوادی هنوز ادامه دارد.
منبع: کتاب به قول پروانه ۳ (خاطرات زنان امدادگر استان قزوین)