خون از دست و لابهلای انگشتانش به زمین میچکید!
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، امدادگر جبهه مریم قزوینی، هجدهم مهر ۱۳۴۱ در شهر قزوین به دنیا آمد. تا دیپلم در رشته بهیاری که شاخهای از پرستاری بود درس خواند و با اعلام نیاز جبههها به پرستار، عازم مناطق جنگی شد و در بیمارستان سینا در کوت عبدالله مشغول خدمت شد و به بیماران خدمات ارائه داد.
مریم قزوینی از زنان امدادگر استان قزوین روایت میکند: اوایل انقلاب حجاب اجباری نبود و بعضی از معلمها بیحجاب به مدرسه میآمدند مهرماه سال پنجاه و هشت عدهای از دانشآموزان و معلمان روسری سر کردند. مدیر مدرسه نیز اوایل روسری داشت، ولی بعدها چادری شدی لباس یونیفرم مدرسه هم تغبیر کرد و بلوز و دامن تبدیل به مانتو و شلوار شد.
قبل از انقلاب تمام گروهها و دستهها مثل مارکسیستها، ظاهراً با طرفداران امام متحد شده بودند و هدف آنها خلع رژیم شاهنشاهی بود، اما بعد از ۲۲ بهمن رفتهرفته تشتت آراء بیشتری یافت و هر کدام در صدد کسب قدرت برآمدند.
این اختلافات بین گروهی، سه - چهار ماه بعد از انقلاب آغاز شده بود و بهوضوح در مدارس و دانشگاهها دیده میشد گروههای پیشتازان، تودهایها، دموکرات، مجاهدین خلق و غیره. در مدرسه ما همه گروهها محجبه بودم و قابلتشخیص نبود که چه کسی از چه گروهی است، ولی بهمحض اینکه ما اجتماع میکردیم آنها نیز زنگ بعد در سالن مدرسه تجمع میکردند و شعار میدادند.
به خاطر دارم که قبل از انقلاب یکی از همان خانمهای طرفدار مارکسیستها عدهای را دور خود جمع کرده بود و با شور و هیجان راجع به افکار و عقاید گروهش داد سخن میداد. ناگهان دست خود را مشت و مقابل دیدگان دانشآموزان به شیشه پنجره کوبید. خون بود که از دست و لابهلای انگشتان او به زمین میچکید. ولی به روی خود نیاورد و با همان قاطعیت ادامه داد این خون است که میتواند مردم را نجات دهد ما باید براساس خون رفتار کنیم.
این فرد بعد از انقلاب نیز به همان رفتارهای غیر عادی خود ادامه میداد تا اینکه یک روز اعلام کرد میخواهد سر صف راجع به اهداف مارکسیستها سخنرانی کند، ولی اکثر دانشآموزان که یکرنگ بودن اجازه ندادند.
منبع: جلد دوم کتاب به قول پروانه (روایت خاطرات مریم قزوینی از زنان امدادگر استان قزوین در منطقه جنگی)