«ورد زبانش این کلمه بود من از روی پدر و مادر شهدا خجالت می‌کشم چرا که بچه‌شان شهید شده و من راست راست جلوی آن‌ها راه می‌روم و می‌گفت خواسته‌ام این است که گلوله توپ بخورد و مرا پوت کنند تا هیچ آثاری از من باقی نماند ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «مهدی شالباف» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

از خانواده شهدا خجالت می‌کشم!
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، شهید مهدی شالباف، هفتم بهمن ۱۳۴۱ در شهر قزوین به دنیا آمد، پدرش علی، میوه و تره‌بار فروش بود و مادرش اقدس نام داشت و تا پایان دوره متوسطه درس خواند. این شهید بزرگوار به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت، هفتم اسفند ماه سال ۱۳۶۲ با سمت فرمانده گردان امام‌رضا (ع) در جزیره مجنون عراق و در عملیات خیبر به شهادت رسید، پیکرش مدت‌ها در منطقه برجا ماند و سال ۱۳۷۵ پس از تفحص در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد. برادرش ابوالقاسم نیز به شهادت رسیده است.

از خانواده شهدا خجالت می‌کشم!

احمد نعمتی همرزم شهید مهدی شالباف روایت می‌کند: مهدی شال‌باف مرخصی که می‌آمد رفقا را جمع می‌کرد و به‌اتفاق هم به دیدار خانواده‌های شهدا می‌رفتیم. وی ورد زبانش این کلمه بود من از روی پدر و مادر شهدا خجالت می‌کشم چرا که بچه‌شان شهید شده و من راست راست جلوی آن‌ها راه می‌روم و می‌گفت خواسته‌ام این است که گلوله توپ بخورد و مرا پوت کنند تا هیچ آثاری از من باقی نماند.

شاید به منزل نرسیم!

محمود شالباف برادر شهید مهدی شالباف روایت می‌کند: یک روز به اتفاق خانواده و برای تفریح به شمال رفته بودیم. در راه برگشت، در جاده بودیم که وقت نماز ظهر شد و صدای اذان هم از رادیوی ماشین شنیده می‌شد.

مهدی گفت: «ماشین را نگه دارید که من می‌خواهم نماز بخوانم.» گفتیم: «صبر کن برسیم منزل، نماز را آنجا بخوان» گفت: «شاید به منزل نرسیم!» لذا همان جا از ماشین پیاده شد و نماز ظهرش را اول وقت خواند.

منبع: کتاب از میمک تا مجنون (زندگی‌نامه سردار شهید مهدی شالباف)

پوستر سالروز شهادت شهید «سلیمانی»

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده