با آنکه درد میکشید هیچ نمیگفت!
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، شهید مصیب مرادیکشمرزی، دهم فروردین ماه سال ۱۳۲۹، در روستای خاکعلی از توابع شهر آبیک چشم به جهان گشود، پدرش علی، کشاورز بود و مادرش فاطمهسلطان نام داشت، تا پایان دوره کاردانی در رشته علوم و فنون نظامی درس خواند، پاسدار بود، ازدواج کرد و صاحب یک پسر و دو دختر شد. این شهید بزرگوار بیستوهشتم تیر ماه سال ۱۳۸۴، در دیواندره هنگام پاکسازی مناطق جنگی بر اثر انفجار مین و اصابت ترکش به کمر و پا، شهید شد، مزار مطهرش در زادگاهش واقع است و برادرش حسن نیز به شهادت رسیده است.
با آنکه درد میکشید هیچ نمیگفت!
حیدر مرادی برادر شهید مصیب مرادی روایت میکند: وارد ساختمان بنیاد شدیم از اطلاعات مسئول بنیاد را خواستیم گفتند خانم کروبی طبقه بالاست. مسیب با نجفی سوار آسانسور شدند کسی آنجا بود که اجازه نداد من وارد آسانسور شوم گفت ظرفیت آسانسور تکمیل است.
از پلهها بالا رفتم تا به طبقهای که دفتر خانم کروبی آنجا بود رسیدم. دیدم مسیب با نجفی دارند از دفتر خارج میشوند. انگار مسیب کمی تند برخورد کرده بود. خانم کروبی دستور داده بود آمبولانسی تهیه کنند و مسیب را با یک برانکار به آمبولانس ببرند و با آمبولانس ما را تا بیمارستان مصطفی خمینی برسانند.
از پای مسیب خون زیادی میرفت اول به مرکز پزشکی و از آنجا به بیمارستان مصطفی خمینی رفتیم دکتر پایش را معاینه کرد و گفت یک هفته دیگر باید عمل شود. مسیب که نگران رفتوآمد ما بود گفت بهتر است این یک هفته برویم قزوین، آنجا بهتر است.
آمبولانسی که بیمارستان به ما داد، ما را تا میدان آزادی آورد و گفت من تا اینجا مأموریت داشتم شما خودتان وسیله جور کنید و بروید. ما از آمبولانس پیاده شدیم و سوار یک بلیزر قدیمی شدیم. مسیب صندلی عقب نشست و پایش را صندلی دراز کرد. من هم جلو نشستم. در این رفتوآمدها مسیب با اینکه درد میکشید هیچ نمیگفت.
منبع: کتاب آقا مصیّب (۴ فصل از زندگی سردار شهید مصیب کشمرزیمرادی)