شهرداری که در جبهه دسته گل به آب داد!
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، رزمنده دفاع مقدس بهرام ایراندوست، متولد ۱۳۳۰ در احمدآباد دشتابی از توابع شهرستان بوئینزهرا به دنیا آمد. از سال ۱۳۵۳ در اداره تعاون مشغول به کار شده و پس از پیروزی انقلاب اسلامی و با ادغام این اداره در جهاد کشاورزی، مدال جهادگری را برسینه آویخت و تا سال ۱۳۸۱ در این نهاد مقدس منشا خدمات و فعالیتهای ارزندهای بوده است.
ایشان سال ۱۳۵۴ ازدواج کرد و دو فرزند دختر و پسر از خود به یادگار گذاشت، ایشان با آغاز جنگ تحمیلی حضورش را در جبههها ضروری دانست و براساس پیگیریهای مستمری که داشته در مناطق جنگی حضور یافته است. وی طی ۲۶ ماه به دفعات در جبهههای جنوب و غرب کشور در مسئولیتهای مختلف نظامی و تدارکاتی فعالیت داشته است.
شهرداری که در جبهه دسته گل به آب داد!
رزمنده دفاع مقدس بهرام ایراندوست روایت میکند: تمام کسانی که به جبهه آمدهاند، واقفند که در هر روز یک نفر به عنوان شهردار مسئول انجام امور نظافت و تدارکات سنگر بود. شهردار کسی بود که به نوبت در سنگر تعیین میشد و کسی که نوبت به او میرسید. تمام امور نظافت و تدارکات سنگر و شستن ظروف و مانند این کارها را بر عهده داشت.
فردای آن روز نوبت شهرداری به سعید آقا رسید، ما که مدت بیشتری در خط بودیم، بعد از خوردن ناهار به او گفتیم که برای شستن ظروف عجله نکن و صبر کن تا مدتی بگذرد و آتش دشمن در عصر که کمتر میشود ظرفها را بشوی. اما سعید آقا عجله کرد و گفت الان که خبری نیست ظرفها را میشُویم.
آب در جلوی سنگر روان بود و همین که کسی جلوی سنگر مینشست و دست خود را دراز میکرد به آب میرسید و سنگر ما که بر روی محلی مانند اسکله ساخته شده بود، مثل این بود که بر روی آب قرار دارد به محض اینکه برادر سعید دست خود را به سمت آب دراز کرد خمپارهای آمد و به جلوی سنگر ما برخورد کرد.
سعید آقا که به تجربه ما توجه نکرده بود از ناحیه کتف ترکش خورد و به درون آب افتاد. او جوان لاغر جثه با موهایی طلایی بود. من همانطور که گفتم جایم در جلوی سنگر بود. او را گرفتم و به درون سنگر کشیدم و با چفیهاش محل اصابت ترکش را محکم بستم تا از خونریزی بیشتر جلوگیری کنم.
من در حین اینکه زخم او را میبستم، چون با وی سابقه آشنایی بیشتری داشتم، به او دلداری میدادم که یادت هست که میگفتی چرا من را به خط اعزام نمیکنند. دیدی که آخر به آرزوی خود رسیدی و از اینگونه حرفها میزدم و به او دلداری میدادم تا برادر امدادگر هاشم جلیلوند رسید و طبق معمول مراحل اولیه درمان انجام داد و پس از آن او را با قایق به بهداری اعزام کردند. ما طبق آنچه فرماندهان گفته بودند پتوهای خونی را به زیر آب انداختیم و با پتوهای تازه سنگر را فرش کردیم تا نیروهای جایگزین برسد.
منبع: کتاب موج انفجار (دفاع مقدس در خاطرات رزمنده جهادگر بهرام ایراندوست)