روز خواستگاری از دیدنش دهانم باز ماند!
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، شهید رفعتالله علیمردانیپرچینی، دوازدهم دی ۱۳۳۲ در شهرستان قزوین به دنیا آمد. پدرش محمدحسن، کشاورز بود و مادرش صفیه نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. سال ۱۳۵۶ ازدواج کرد و صاحب دو پسر شد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. این شهید بزرگوار یازدهم آبان ماه سال ۱۳۶۱ با سمت فرمانده گردان در عینخوش دزفول توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید و مزار مطهرش در شهرستان قزوین واقع است.
روز خواستگاری از دیدنش دهانم باز ماند!
پروین سلیمانی شهید رفعتالله علیمردانیپرچینی روایت میکند: سال ۱۳۵۶ خانواده علیمردانی به همراه مادرشان در منزل دختر عمویم مستأجر بودند. یک روز که مهمان دختر عموم بودیم مادر رفعتالله آنجا مرا دیده بود بعد از رفتنمان سوالاتی در مورد من پرسیده بود.
طولی نکشید که رفعتالله به همراه مادرش به خواستگاریام آمدند. من آن موقع فقط ۱۳ سال داشتم. روز خواستگاری از دیدنش دهانم باز ماند. روز خواستگاری انتظار داشتم آقا داماد با کت شلوار، شیک و آراسته بیاید.
اما ایشان انگار توی خاک غلت خورده بود یک لحظه با نیشخند نگاهش کردم سر تا پا خاکی بود. توی دلم گفتم وا این دیگه کیه؟! با طعنه گفتم شما همیشه اینقدر به خودتون میرسید؟!
رفعتالله تبسمی روی صورت خاکیاش نقش بست و گفت آره خوب! توی دلم گفتم وای خدایا! مردی که شب خواستگاریش اینجوری باشه، ببین تو زندگیش چه جوریه؟ پیش خودم گفتم بدبخت شدم رفت! شانس ما رو ببین! کی اومده خواستگاری من!
گفت خانم درست و حسابی من رو ببین! من همینم! فردا به من نگی چرا خاکی هستی؟ چرا لباست خاکی شده؟ من همینم! بنا هستم و کارم همینه. کفری شده بودم توی دلم میگفتم چه از خودراضی! میگه من همینم. بلند شده با سر و صورت خاکی اومده میگه من همینم!
در همین افکار بودم که رفعتالله گفت با مادرم زندگی میکنم بعد از ازدواج هم همینطور. آیا میتونی تحمل کنی ما با هم ازدواج کنیم غیر از این باشه من نمیتونم مادرم رو تنها بذارم.
اگه راضی شده که مادرم با ما زندگی کنه بهش جواب مثبت بده. چند روزی گذشت تو این چند روز دائم فکر میکردم تا اینکه به او جواب مثبت دادم.
منبع: کتاب آن سوی ماه (مجموعه خاطرات همسران شهدا)