«وقتی داشتیم برای عملیات عظیم کربلای ۵ می‌رفتیم کتانی‌هایم طوری پاره بود که از پایم درمی‌آمد. آقای رضایی راننده تویوتا داشت مرخصی می‌رفت اقبال به او روی آورده بود یک جفت پوتین خوب نصیبش شده بود. با خواهش کتانی‌های پاره‌ام را به پوتین‌های او عوض کردم. گفتم شاید شانس آوردیم اسیر شدیم حداقل پیش عراقی‌ها آبرویمان نرود ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات نویسنده و رزمنده دفاع مقدس «کامبیز فتحی‌لوشانی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

کتانی پاره!
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، رزمنده دفاع مقدس کامبیز فتحی‌لوشانی، متولد ۱۳۴۴ است که به مدت دو سال در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل حضور داشته است. وی بلافاصله بعد از جنگ سال ۶۸ وارد کار نویسندگی شده و بیش از ۲۸ سال است که در ثبت و ضبط خاطرات شهدا قلم می‌زند.

ایشان اکنون بازنشسته آموزش و پرورش و استاد دانشگاه است و تاکنون کتاب‌های مختلفی از جمله گوهر معرفت، یاس حنفیه، من چهارده ساله نیستم، صدای سخن عشق، علمدار حسین، علی، پرواز عاشقانه، گلبرگ‌های جنگل، ستاره‌های خاکی، نگارستان، شادی، گوهر شاهوار شاهنامه، رمز و راز‌های واقعی خوشبختی و شاد زیستن و آیینه‌های بی‌غبار را به چاپ رسانده است.

کتانی پاره!

رزمنده دفاع مقدس کامبیز فتحی‌لوشانی از خاطرات خود در هشت سال دفاع مقدس روایت می‌کند: در گوشه‌وکنار گاهی مشاهده می‌شود افرادی از طولانی شدن جنگ اشکال می‌گیرند. اگر چه دلایل فراوانی بر آن ارائه شده، ولی باید از یک حقیقت تلخ سخن بگوییم.

بار جنگ فقط به دوش افراد محدودی بود، آمار‌های موجود گویای این مطلب هستند بعضی‌ها نه تن‌ها سنگینی جنگ را احساس نکردند بلکه با آن‌ها خیلی هم خوش گذشت. اگر همه همت می‌کردیم. عراق در مقابل ایران عددی نبود. بچه‌های جنگ در این چند سال با سیلی صورت خودشان سرخ کردند. درست است که ما از نظر تجاوز نظامی به بیگانگان محتاج بودیم کتانی پارچه‌ای ارزان‌قیمت که مال خودمان بود و پوتین‌ها را که کفش ملی خودمان درست می‌کرد. ما همان را نداشتیم.

وقتی داشتیم برای عملیات عظیم کربلای ۵ می‌رفتیم کتانی‌هایم طوری پاره بود که از پایم درمی‌آمد. آقای رضایی راننده تویوتا داشت مرخصی می‌رفت اقبال به او روی آورده بود یک جفت پوتین خوب نصیبش شده بود. با خواهش کتانی‌های پاره‌ام را به پوتین‌های او عوض کردم. گفتم شاید شانس آوردیم اسیر شدیم حداقل پیش عراقی‌ها آبرویمان نرود.

کبوتر رزمنده!

همچنین ایشان در خاطرات دیگری از هشت سال دفاع مقدس روایت می‌کند: سید صادق شفیعی مسئول واحد ۱۰۶ لشکر ۲۵ کربلای گیلان و مازندران بود. تندیس اخلاص و مهربانی بود. مانده بودم با این همه مهربانی و دلسوزی چگونه با عراقی‌ها می‌جنگد.

یک شب مهمان آن‌ها بودم. نیمه‌های شب صدای کبوتر می‌آمد، تعجب کردم که در این بحبوحه جنگ و آتش کبوتر چه کار می‌کند؟ وقتی که به دنبال صدا رفتم. دیدم یک جفت کبوتر سفید بسیار قشنگ در پشت جیب ۱۰۶ خوابیده‌اند.

با تعجب ماجرا را پرسیدم که سید با خنده‌های همیشگی خود بیان کرد: این کبوتر‌ها پیام‌آور زندگی و انسانیت هستند که ما را از خشونت و بی‌رحمی دور می‌کنند.

منبع: کتاب نگارستان (برگرفته از دفترچه‌های خاطرات هشت سال دفاع مقدس)

پوستر سالروز شهادت شهید «سلیمانی»

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده