«روز ۲۳ یا ۲۴ ماه رمضان بود که یکی از بچه‌ها با رنگ‌پریدگی و تشویش خبر آورد که حاج‌آقا را از اردوگاه می‌برند. همه سراسیمه و اندوهگین از اتاق بیرون دویدند. دیدیم حاج‌آقا با لبی خندان و مصمم در حالی که سعی می‌کرد نگاه‌هایش را بین همه تقسیم کند و با رویی گشاده از همه خداحافظی می‌کرد و ما با چشمان گریان او را بدرقه می‌کردیم ...» ادامه این خاطره از سید آزادگان شهید «حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

شهید ابوترابی پدر دلسوز اسرای مظلوم بود

به گزارش نوید شاهد استان قزوین، سید آزادگان شهید حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد، در سال ۱۳۱۸ به دنیا آمد، پدرش سید عباس ابوترابی‌فرد نام داشت، دوران ابتدایی را در مدارس دولتی قم سپری کرد و سپس در نجف به تحصیل حوزوی پرداخت.
وی در جنگ ایران و عراق کنار مهدی چمران حضور داشت و در نهایت به اسارت درآمد. همچنین ایشان نقش عمده‌ای در اردوگاه‌های اسرای ایرانی در عراق داشت، نماینده تهران در مجلس چهارم و پنجم و از اعضای مؤسس جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی بود که به سبب تحمل اسارت در جریان جنگ ایران و عراق به سید آزادگان مشهور بود.
سید علی‌اکبر ابوترابی‌فرد از آنجایی که جانباز ۷۰ درصد بود، دوازدهم خرداد ۱۳۷۹ در مسیر زیارت حرم علی‌بن موسی الرضا (ع) به همراه پدرش آیت‌اللَّه سیدعباس ابوترابی‌فرد بر اثر سانحه رانندگی به مقام شهادت نایل شد و پیکر هر دو در صحن آزادی حرم امام رضا (ع) به خاک سپرده شده است.

شهید ابوترابی پدر دلسوز اسرای مظلوم بود

فردای آن روز حیاط اردوگاه را آب و جارو زده و آماده کرده بودند و معلوم بود که مقام بلندپایه‌ای قصد ورود به اردوگاه را دارد. بعد از سوت آمار، ژنرال بعثی که از بغداد برای سخنرانی آمده بود در جایگاه حاضر شد و با کمال وقاحت شروع به بدوبیراه گفتن به اسرا و مسئول آن نظام جمهوری اسلامی کرد و هر چه لیاقت خود و سران مزدور بعث بود به ما و مسئولین نظام ما گفت.

همه به این واقعیت رسیده بودند که باید پاسخ این توهین‌ها را بدهند بنابراین شروع به فرستادن صلوات کردند و پس از آن، همه با صدای بلند این جمله را تکرار کردند «اید امام الخمینی والنصر جیوش الحسینی». ندای تکبیر و صلوات و سپس تجلیل از امام باعث شد ژنرال عراقی رشته کلامش را از دست بدهد به همین خاطر نیمه‌کاره سخنان خود را رها کرد و با خفت رفت.

اما ما می‌دانستیم این پایان کار نیست و قطعاً پس از این جریانات آقای ابوترابی را از اردوگاه منتقل خواهند کرد. روز ۲۳ یا ۲۴ ماه رمضان بود که یکی از بچه‌ها با رنگ‌پریدگی و تشویش خبر آورد که حاج‌آقا را از اردوگاه می‌برند. همه سراسیمه و اندوهگین از اتاق بیرون دویدند.

دیدیم حاج‌آقا با لبی خندان و مصمم در حالی که سعی می‌کرد نگاه‌هایش را بین همه تقسیم کند و با رویی گشاده از همه خداحافظی می‌کرد و ما با چشمان گریان او را بدرقه می‌کردیم. سید رفت و گویی که روح ما از کالبدمان جدا شد و همه با زبان دل می‌گفتند آیا می‌شود یک‌بار دیگر سید را در جمع خود ببینیم؟ او حقاً پدر دلسوز اسرای مظلوم بود.

منبع: کتاب زندگی و مبارزات شهید حجت‌الاسلام‌والمسلمین سید علی‌اکبر ابوترابی‌فرد

پوستر سالروز شهادت شهید «سلیمانی»

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده