هر چند تا کابل میخوردند نوش جانشان!
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، سید آزادگان شهید حجتالاسلاموالمسلمین سیدعلیاکبر ابوترابیفرد، در سال ۱۳۱۸ به دنیا آمد، پدرش سید عباس ابوترابیفرد نام داشت، دوران ابتدایی را در مدارس دولتی قم سپری کرد و سپس در نجف به تحصیل حوزوی پرداخت. وی در جنگ ایران و عراق کنار مهدی چمران حضور داشت و در نهایت به اسارت درآمد. همچنین ایشان نقش عمدهای در اردوگاههای اسرای ایرانی در عراق داشت، نماینده تهران در مجلس چهارم و پنجم و از اعضای مؤسس جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی بود که به سبب تحمل اسارت در جریان جنگ ایران و عراق به سید آزادگان مشهور بود. سید علیاکبر ابوترابیفرد از آنجایی که جانباز ۷۰ درصد بود، دوازدهم خرداد ۱۳۷۹ در مسیر زیارت حرم علیبن موسی الرضا (ع) به همراه پدرش آیتاللَّه سیدعباس ابوترابیفرد بر اثر سانحه رانندگی به مقام شهادت نایل شد و پیکر هر دو در صحن آزادی حرم امام رضا (ع) به خاک سپرده شده است.
هر چند تا کابل میخوردند نوش جانشان!
در اردوگاه موصل بودیم. معمولاً گاه و بیگاه اردوگاه یا یک آسایشگاه را تنبیه میکردند. مثلاً آسایشگاهی که یکصد و ۵۰ اسیر در آن زندگی میکردند، دستشویی را ۲۴ ساعت روی این یکصد و پنجاه نفر میبستند و تنها یکبار باز میکردند و در همین یک بار هم موقع رفتوبرگشت با کابل بچهها را میزدند.
یک بار که همه اردوگاه را تنبیه کرده بودند نوبت آسایشگاه مقابل ما بود که به دستشویی بروند. نگهبانهای عراقی با کابل کنار هم ایستاده بودند و حدود ده، دوازده نفر از بچهها باید از کنار آنها رد میشدند. حالا دیگر هر چند تا کابل میخوردند نوش جانشان! یکی از برادران بسیجی ما حدود شانزده و هفده سال بیشتر نداشت، ولی از نظر جسمی ضعیفتر از همه بود و به همین دلیل حدود چهارده ساله به نظر میرسید.
وقتی که در را باز میکردند او باید از جلوی این ده، دوازده نفر رد میشد تا بدنش سیاه شود هنوز کابل اولی را نخورده بود که جاخالی داد و از زیر دست آنها به طرف وسط اردوگاه و بعد به سمت در فرا کرد و سه نفر از کابل به دستها، او را دنبال کردند.
اردوگاه ۲ طبقه بود و چند نگهبان در طبقه دوم و چند تای دیگر هم روی پشتبام بودند. نگهبانانی که در طبقه دوم بودند این صحنه را دیدند که یک بسیجی با بدن ضعیف دارد فرار میکند و ۳ نفر هم به دنبالش افتادهاند.
بنده با چشم خودم دیدم و با گوش خودم شنیدم که یکی از نگهبانهای طبقه بالا گفت چه کار میکنید خجالت نمیکشید. اگر شما در جبهه بودید آیا ۱۰ تا ۱۰ تا از دست این بسیجی فرار نمیکردید؟ خجالت بکشید! حالا که این اسیر شما شده اینطور با او برخورد میکنید؟
منبع: کتاب خستگیناپذیر (شهید حجتالاسلاموالمسلمین سید علیاکبر ابوترابیفرد)