از شهادت پسرم اشک در چشمانم حلقه زد!
گوهر اکبری مادر شهید احمد یعقوبی در گفتگو با خبرنگار نوید شاهد استان قزوین میگوید: در خانواده مذهبی در روستای ورتوان از توابع الموت به دنیا آمدم، پدرم کشاورز بود. والدینم مقید به رعایت احکام دین اسلام و عاشق اهلبیت (ع) بودند و زیاد مسجد میرفتند.
وی اضافه میکند: فرزند اول خانواده بودم، خودم هم پیراهن میدوختم و هم میبافتم. زمان ازدواجم ۱۴ – ۱۵ ساله بودم، از آنجایی که به سن قانونی نرسیده بودم یک سال شناسنامهام را بزرگ کردند تا بتوانم ازدواج کنم. شغل همسرم کشاورزی و دامداری بود.
مادر شهید احمد یعقوبی ادامه میدهد: فرزند اولم احمد، ششم دی ماه سال ۱۳۴۸، در روستای ورتوران به دنیا آمد. پسرم که به دنیا آمد اسمش را محمد انتخاب کرده بودیم، اما در گرفتن شناسنامه به اشتباه احمد نوشته بودند. به غیر از ایشان هم دو پسر و دو دختر دارم.
اکبری میگوید: احمد در دوران کودکی آرام بود. همه دوست داشتند احمد فرزند آنها باشد. در اقامه نماز به موقع و گرفتن روزه مقید بود، اهل مسجد، درسخوان، خوش اخلاق و مهربان بود، نماز شب میخواند، ورزش و با همه رفت و آمد میکرد، به پدرش کمک میکرد. وقتی پولی جمع میکرد پساندازهایش را به من میداد تا برای تامین مایحتاج ضروری زندگی هزینه کنم.
وی اضافه میکند: پسرم تا پایان دوره راهنمایی درس خواند سپس به کار کشاورزی مشغول شد، در ۱۸ سالگی، داوطلبانه از سوی بسیج سپاه به جبهه رفت و در عملیات کربلای ۵ – شلمچه حضور یافت، سه ماه بیشتر طول نکشید که بیست و هفتم دی ماه سال ۱۳۶۵، در شلمچه بر اثر اصابت موج انفجار و ضربه مغزی به شهادت رسید و خبر شهادتش امد. مزارش در گلزار شهدای شهر قزوین است.
این مادر شهید خاطرنشان میکند: از شهادت پسرم اشک در چشمانم حلقه زد، اما پدرش از شهادتش گریه نکرد و ذرهای اشک نریخت و افتخار هم میکرد که پسرش در راه رضای خدا فدا شده است.
وی میگوید: خیلی به اهلبیت(ع) ارادت دارم و هر وقت دلم برای پسرم تنگ میشود به یاد جانفشانیهای شهدای کربلا از جمله علیاصغر(ع) و علیاکبر(ع) میافتم و میگویم پسرم فدای فرزندان امام حسین(ع). وقتی هم سر مزار فرزند شهیدم میروم دردودل میکنم، میگویم مادر جان شرمندهام.
اکبری بیان میکند: تاکنون دو بار به خوابم آمده و هر بار در حال خوشحالی بود. تفنگ بر دوشش و پوتینهایش را پوشیده بود به من گفت ننه. گفتم: جانم آمدی؟ گفت: آهان. سلام کردیم. به فرزندم گفتم ببم بیا خونهمان. گفت ننه ما میخوایم بریم. الان بمانیم مسئولیت داریم و میخوایم برویم.
مادر شهید احمد یعقوبی به نامههای پسرش در جبهه اشاره میکند و میگوید: در نامههایش به من و خواهرش توصیه میکرد که بعد شهادتش گریه نکنید اگر خواستید برای امام حسین (ع) و ۷۲ تن شهدای کربلا گریه کنید.
وی بیان میکند: همچنین پسرم در وصیتنامهاش نوشته بود، پدر و مادرم! باز هم مىگویم، صبر داشته باشید و براى رضاى خدا گام بردارید و افتخار کنید پسرى، چون من در راه رضاى خدا به شهادت رسیده است. همیشه به یاد خدا باشید و بر او توکل کنید؛ زیرا همه هستى ما از خداى تبارک و تعالى است.