نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات مادران شهدا
مادر بزرگوار شهید ««محمد ثقفی‌یزدی»، طی مصاحبه‌ای، آمدن چند قطعه از پیکر مطهر فرزندش و شناختن پیکرش از دندان را روایت می‌کند که شما را به تماشای قسمتی از این فیلم مصاحبه دعوت می‌کنیم.
کد خبر: ۵۷۹۳۲۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۲۲

مادر شهید «ابراهیم‌علی ربیعی‌نژاد»:
«برای رفتن به جبهه از من اجازه گرفت، اما من مخالفت کردم و گفتم نرو. اما ابراهیم گوشش بدهکار نبود مدام اصرار می‌کرد به جبهه برود. یک روز عصبانی شدم و گفتم ابراهیم یک بار دیگر اسم جبهه را بیاوری دیگر لباس‌هایت را نمی‌شورم. اما ابراهیم هیچ جوابی نداد به بیرون از خانه رفت و دوباره شب به خانه آمد. گفت مادر جان با من که قهر نیستی. گفتم نه عزیزم. گفت مادر جان سبزی داریم بخورم؟ گفتم بله سبزی هم داریم. پسرم عاشق سبزی بود ...» آنچه می‌خوانید ناگفته‌های مادر شهید «ابراهیم‌علی ربیعی‌نژاد» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۷۹۰۳۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۱۵

مادر شهید «قدرت‌الله زرآبادی‌پور»:
«دو بار بر اثر اصابت ترکش در جبهه‌ها زخمی شد، اما دست از رفتن به جبهه برنمی‌داشت، وقتی که مجروح شد، من و پدرش هر چقدر از پسرم خواهش کردیم که دیگر به جبهه نرود، قبول نکرد، به قدرت‌الله گفتیم مگر مجبور هستی با این وضعیت مجروحیت به جبهه بروی، حداقل صبر کن تا وضعیت جسمی‌ات بهتر شود بعد برو ...» آنچه می‌خوانید ناگفته‌های مادر شهید «قدرت‌الله زرآبادی‌پور» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۷۸۴۳۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۳۰

خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
مادر بزرگوار شهید مفقودالاثر «اکبر برمایون» طی مصاحبه‌ای، نحوه مفقودالاثر شدن فرزند شهیدش را روایت می‌کند که شما را به تماشای قسمتی از این فیلم مصاحبه دعوت می‌کنیم.
کد خبر: ۵۷۷۹۰۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۲۱

خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
مادر گرانقدر شهید «علیرضا خلیلی» طی مصاحبه‌ای، به بیان خاطره‌ای از خواب دیدن صورت زخمی فرزندش در لحظه شهادت پرداخته که شما را به تماشای قسمتی از فیلم مصاحبه دعوت می‌کنیم.
کد خبر: ۵۷۷۱۶۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۰۹

خاطرات شهیدان «علیرضا و محمدرضا غلامی»
قبل از شهادت علیرضا خواب دیدم که درخت نخلی در حیات داریم و آن درخت خیلی زیاد طاره کرده که از دیدنشان تعجب کردم رفتم بچه ها را صدا زدم و گفتم: بیایید ببینید که درختمان چقدر طاره کرده...»در ادامه خبر خاطرات شهیدان غلامی به روایت مادرشان را بخوانید.
کد خبر: ۵۷۵۲۴۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۱۷

مادر شهید «سیدمحمود صلاحی»
«وقتی برای رفتن به جبهه نزدم آمد تا اجازه بگیرد، من راضی به رفتنش بودم، چون برای رضای خدا می‌رفت بنابراین به پسرم گفتم برو جبهه که خدا نگهدارت باشد. از آنجایی که همه اعضای خانواده انقلابی بودند، پدرش هم مانند من راضی به رفتن فرزندش به جبهه بود و کسی مخالفتی نکرد ...» آنچه می‌خوانید ناگفته‌های مادر شهید «سیدمحمود صلاحی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۷۵۰۷۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۱۱

مادر شهید بزرگوار «سید مسعود زرآبادی»
«پدر مسعود با رفتنش به جبهه مخالف بود، اعتقاد داشت باید درس بخواند و هنوز بزرگ نشده که به جبهه برود، مسعود از این مخالفت ناراحت شد، شب تا صبح گریه می‌کرد، یک بار به قدری اشک ریخته بود که بالش فرزندم خیس شده بود ...» آنچه می‌خوانید ناگفته‌های مادر شهید بزرگوار «سید مسعود زرآبادی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۷۴۹۴۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۱۰

مادر شهید بزرگوار «مهدی ربیعی»
«نصیحتش کردم تا از رفتن به جبهه پشیمانش کنم، اما "مرغش یک پا داشت" و گفت من باید بروم. چندین بار قصد رفتن به سپاه داشت تا تشکیل پرونده دهد، اما هر بار که از در خانه خارج شد، از راه برگرداندم و گفتم نرو صبر کن به سن سربازی برسی، بعد برو. هنوز تو بچه هستی، می‌روی و زیر دست و پا می‌مانی، باز هم گفت نه من باید بروم ...» آنچه می‌خوانید ناگفته‌های پدر شهید «مهدی ربیعی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۷۳۰۵۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۰

مادر شهید بزرگوار «جواد جولائیان»
«وقتی چشمم به پیکرش افتاد، به یاد حضرت علی‌اکبر(ع) و امام حسین(ع) افتادم، ناراحت و متاثر شدم و با ترکیدن بغضم شروع به گریه کردن کردم. نوحه گلی گم کرده‌ام می‌جویم او را زمزمه کردم. خواستم خودم با دستان خودم به خاک بسپارم اما به دلیل ازدحام و شلوغی این کار میسر نبود ...» آنچه می‌خوانید ناگفته‌های مادر شهید بزرگوار «جواد جولائیان» است که در گفتگو با خبرنگار نوید شاهد قزوین تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۷۲۷۴۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۳

مادر شهید ناصر باباخانی:
«لباس‌های نو به تن نمی‌کرد. بیشتر قدیمی می‌پوشید تا کسی دلش نخواهد از آن‌ها بپوشد و مکروهی را مرتکب شود ...» آنچه می‌خوانید ناگفته‌های مادر شهید «ناصر باباخانی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۷۲۷۳۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۳

در قسمتی از کتاب «آخرین وداع» که روایتی از خاطرات آخرین وداع ۷۲ مادر شهید با فرزندان‌شان است، می‌خوانید: «ولی پسرم این بار خیلی زود برگشت؛ به او گفتم، ولی چرا زود آمدی به خنده گفت، چه شده نمی‌خواهید، همین حالا برگردم؛ چند روز مانده بود که آمد و گفت مادر من می‌خواهم به جبهه بروم ...»
کد خبر: ۵۷۲۵۳۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۳۱

مادر شهید «محسن زرگر»:
«در متقاعد کردن پسرم تلاش کردم مبنی بر اینکه «ابتدا باید عمل کنی و بعد از خوب شدن دوباره به خط مقدم برگردی. نگران چه هستی عزیزم دوباره جبهه می‌روی». دیدم محسن با خودش زمزمه می‌کند و می‌گوید نگران چه هستم؟ نگران چه هستم؟ ...» ادامه این خاطره از زبان مادر شهید «محسن زرگر» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۷۱۵۷۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۳

مادر شهیدان «امام جمعه‌شهیدی»؛
«بعضی مواقع، دو برادر با هم جبهه بودند. نگران‌شان نبودم، چون می‌دانستم در کدام مسیر گام برداشته و آخر این راه چیزی جز شهادت نیست. قلبم آرام بود. به هیچ عنوان از شهادت‌شان گریه نکردم بلکه به خودم بالیدم که توانستم کاری برای انقلاب کنم ...» آنچه می‌خوانید ناگفته‌های مادر شهیدان «محمد سعید و محمدمحسن امام جمعه‌شهیدی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۷۰۸۸۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۰۲

مادر شهید «رضا عطاری»
«پسرم در شرکت فرنخ، نمازخانه ایجاد کرد تا کارگران بروند نماز بخوانند و بهانه عدم وجود مکان برای نماز خواندن نداشته باشند. البته مثل این کارها زیاد انجام می‌داد به عنوان مثال چادر می‌خرید و به زنان بی‌چادر که نداشتن آن را بهانه می‌کردند، به آنها هدیه می‌داد تا چادر بر سر کنند ...» آنچه می‌خوانید ناگفته‌های مادر شهید «رضا عطاری» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۶۹۲۶۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۰۷

مادر شهید غریب در اسارت «عباس بروجی‌فرد»:
« یکی از همرزمانش نحوه شهادت عباس را برایمان اینگونه تعریف می‌کرد و می‌گفت شهید از من طلب آب کرد و من نتوانستم جرعه آبی بر دهان او بریزم و گفت به مادرم بگو که دارم می‌روم. با تعریف کردن این خاطره، حال من و پدرش بد شد و گفتم دیگر برایم تعریف نکن و بس است ...» آنچه می‌خوانید ناگفته‌های مادر شهید غریب در اسارت، «عباس بروجی‌فرد» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۶۵۹۰۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۱۱

مادر شهید غریب در اسارت، «حمزه کشاورزافشار»:
«ابتدا خبر دادند که پسرم به همراه دوستانش اسیر شده و من منتظر بازگشتش به خانه بودم اما بعد از مدتی، یک مرد روحانی منزل ما آمد و گفت فرزندت به شهادت رسیده، حرفش را قبول نکردم و گفتم فرزندم به همراه دوستانش اسیر شده و به خانه باز می‌گردد، اما ایشان سرانجام مرا توجیه کرد که شهید شده است ...» آنچه می‌خوانید ناگفته‌های مادر شهید غریب در اسارت، «حمزه کشاورزافشار» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۶۰۱۹۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۰۹

مادر شهید «احمد یعقوبی»:
«از شهادت پسرم اشک در چشمانم حلقه زد، اما پدرش ذره‌ای اشک نریخت، گریه نکرد و افتخار هم می‌کرد که پسرش در راه رضای خدا فدا شده است ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «احمد یعقوبی» از زبان مادرش تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۶۰۰۳۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۰۶

به مناسبت ولادت با سعادت حضرت علی (ع) و روز پدر، تصاویر منتشر نشده از پدران شهید آذربایجان شرقی تقدیم نگاه مهربانتان می شود.
کد خبر: ۵۴۶۸۶۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۵

گفتگوی تصویری با مادر شهیدان «علیرضا و عباس یارکودکان»؛
مادر شهیدان «علیرضا و عباس یارکودکان» می گوید: علیرضا و عباس عاشق شهادت بودند، علیرضا پیراهن مشکی شهادت عباس را بر تَن داشت که خودش هم به شهادت رسید.
کد خبر: ۵۳۵۴۹۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۱۰