سکوت موقت!
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، ایثارگر «رسول مرادی» روایت میکند: ما در عملیات کوچکی که گشت رزمی شبانه نام داشت شرکت داشتیم و در آن شب عملیات من بیسیم چی بودم، قبل از عملیات به ما دستور دادند که بیسیمها را آماده کنیم و ما هم به لشکر رفته و بیسیم و باطری را از بسیج تحویل گرفتیم و به گروهان برگشتیم.
با اینکه باران شدیدی میآمد، ولی با کمک بچهها توانستیم این کار را بهخوبی انجام دهیم، ولی از بالا دستور آمد که عملیات به علت باران شدید لغو شده است و به زمان دیگری موکول شده است. ۲۴ ساعت بعد انتظار شبی را که میکشیدیم فرا رسید.
همگی آماده عملیات شدند و با فرمان فرمانده کمکم به طرف خاکریز عراقیها نزدیک شدیم سکوت همهجا را گرفته بود، ولی این سکوتها نیم ساعت بیشتر دوام نیاورد عراقیها متوجه بچههای ما شدند و ما هم مدام از بچههایی که جلوتر از ما بودند با بیسیم وضعیتشان را میپرسیدیم، ساعت ۱۲ نیمهشب بود که با عراقیها درگیر شدیم، آتش، خمپاره و سلاحهای سبک و سنگین عراقیها بهقدری بود که منطقه تبدیل به جهنم شده بود.
ولی بچههای ما خوشبختانه به راه خود ادامه دادند و عراقیها را از پای درآوردند، سنگرها و خاکریزهای دشمن به دست ما افتاده بود و چند تن از عراقیها را به اسارت درآوردیم و به پشت جبهه منتقل کردیم و چند نفر از رزمندگان ما نیز شهید و تعدادی دیگر مجروح شدند.
منبع: کتاب نسل آفتاب (جلد ۱)