برگی از خاطرات آزادگان؛
«روز‌ها و ماه‌ها گذشت تا اینکه خبر آزادی ما را دادند. اصلاً باور نمی‌کردیم انگار در خواب و رؤیا بودیم، وقتی به مرز رسیدیم سه روز ما را قرنطینه کردند ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات آزادگان قزوین است که تقدیم حضورتان می‌شود.

خبر آزادی را اصلاً باور نمی‌کردیم!

به گزارش نوید شاهد استان قزوین، ایثارگر «رضا علی ابراهیمی‌پور» روایت می‌کند: روز‌ها و ماه‌ها گذشت تا اینکه خبر آزادی ما را دادند. اصلاً باور نمی‌کردیم انگار در خواب و رؤیا بودیم، وقتی به مرز رسیدیم سه روز ما را قرنطینه کردند. بعد از سه روز من و بعضی از بچه‌ها را با هواپیما به استان گیلان بردند. کسی به استقبال ما نیامد، زیرا هیچ کس از اسارت ما خبر نداشت و ما را به عنوان مفقود اعلام کرده بودند وقتی به رودبار رسیدم. شهر را ویران دیدم زلزله همه جا را با خاک یکسان کرده بود.

یکی از بستگان که مرا دیده بود در عین ناباوری به‌طرف چادر پدرم رفت شکنجه‌های اسارت فشار زیادی به من آورده بود. پاهایم توان حرکت نداشتند. چهره‌ام بی‌رنگ بود طاقت نداشتم به زمین افتادم و حالم بد شد. مرا به بیمارستان بردند بعد از جراحی پایم چند هفته‌ای در بیمارستان بستری بودم و سپس به خانه بازگشتم.

منبع: کتاب نسل آفتاب (جلد ۱)

پوستر سالروز شهادت شهید «سلیمانی»

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده