سری که قرآن میخواند
دوشنبه, ۰۹ تير ۱۴۰۴ ساعت ۱۱:۵۷
«بعد از چند دقیقه بازهم خمپارهای بر سر ما انداختند وقتی گردوخاک خوابید دیدم خمپاره به سر یکی از همرزمان اصابت کرده و سرش از بدن جدا شد و همان سر جدا شده شروع به خواندن قرآن کرد ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، ایثارگر وحید ولیزاده روایت میکند: روزی از روزها ما در خانه نشسته بودیم که پدر خدا بیامرزم بازهم برای ما از جبهه و جنگ گفت. ما در حال تیراندازی از پشت خاکریزها بودیم که یکدفعه از بالای سر ما خمپارهای گذشت کمی عقبتر آمدیم و خود را به سنگرها رساندیم و کمی بعد دوباره به پشت خاکریزها بازگشتیم.
بعد از چند دقیقه بازهم خمپارهای بر سر ما انداختند وقتی گردوخاک خوابید دیدم خمپاره به سر یکی از همرزمان اصابت کرده و سرش از بدن جدا شد و همان سر جدا شده شروع به خواندن قرآن کرد. او میگفت این تصویر هیچوقت از ذهن من خارج نمیشود ایشان میگفت که من هم در همین روز ترکش خوردم و پای چپم آسیب دید.
منبع: کتاب نسل آفتاب (جلد ۱)
نظر شما