نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات
نوید شاهد - سکینه تاجیک خواهر شهید «محسن تاجیک» می‌گوید: «محسن از لحاظ اخلاق و رفتار نمونه بود و همیشه به دیگران کمک می‌کرد. زمانی که فرصت پیدا می‌کرد نماز می‌خواند. در وصیت نامه‌اش تأکید کرده بود؛ تنها شهادت، آخرین شهادت و مهمترین شهادت این است که "امام را تنها نگذارید".»
کد خبر: ۵۱۰۲۳۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۲۰

نوید شاهد - «یک بار که آماده رفتن شده بودم؛ چادرم را از من گرفت و گفت: اگه من جای تو بودم، از همان در خونه و قبل از ورود به حیاط، چادرم را می‌پوشیدم. شاید یک نامحرم توی راهرو باشه ...» ادامه این خاطره را از زبان خواهر شهید "حسن حسین‌پور" در آستانه روز عفاف و حجاب در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۱۰۲۲۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۲۰

خاطره روزنوشت شهيد خیرالله الطافی «1»
نوید شاهد - شهيد "خیرالله الطافی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «20 دی ماه صبح زود بعد از ملاقات با فرمانده تيپ جهت شروع کار به مقر تيپ سيدالشهدا (ع) رفته و از آنجا نيز به روستایی در منطقه چنگوله رفته و پايگاهی ايجاد کرديم که... » متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۱۰۲۰۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۲۷

برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
نوید شاهد - «من و چند تن از هم خدمتی‌هایم، چهار شبانه‌روز بدون آب و غذا در کوهستان گم شدیم. کوه‌های زیادی را بالا و پایین رفتیم تا به جایی برسم. از شدت گرسنگی و تشنگی نای راه رفتن نداشتیم، طوری که برای پایین آمدن از کوه تلوتلو می‌خوردیم ...» ادامه این خاطره را از "علی‌اصغر نقاش فتاحی " در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۱۰۰۵۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۱۶

نوید شاهد - کتاب گویای "باران در سلول" بخشی از خاطرات "احمد منصوری" است که "علی الله سلیمی" آن را جمع آوری و نشر شاهد به چاپ رسانده است.
کد خبر: ۵۱۰۰۰۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۱۹

روایت یادگاران انقلاب؛
نوید شاهد ـ کتاب «باران در سلول» توصیف بخشی از اتفاقات رخ‌داده در زندان‌های رژیم پهلوی و آزادی او پس از انقلاب اسلامی و بازگشتتش به زندان اوین، نقطه‌ی اوج خاطرات این مبارز در این کتاب است.
کد خبر: ۵۰۹۹۹۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۱۵

نوید شاهد - کتاب گویای «باران در سلول» بخشی از خاطرات «احمد منصوری» است که «علی الله سمیعی» آن را جمع آوری و نشر شاهد چاپ است .این کتاب دارای 6 قطعه و 209 دقیقه در چهار فصل و روایتگری «محمد رضا ورمزیان» در پایگاه کتاب گویای ایران صدا تولید شده است.
کد خبر: ۵۰۹۹۸۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۱۵

نوید شاهد - پدرم مي خواست براي گرفتن وضو به سر چشمه اي كه نزديك منزلمان بود، برود. همان لحظه كه پدر از خانه بيرون رفت صداي توپ باران بعثي ها به گوش مي خورد . زماني كه پدرم مشغول خواندن نماز عشا بود، يك توپ به چشمه اصابت كرد و همان لحظه پدرم به شهادت رسيد. متنی که خواندید خاطره ای بود از دختر شهید «حسین محمودزاده» که نوید شاهد آذربایجان غربی شما مخاطبان عزیز را برای مطالعه این خاطره زیبا دعوت می کند.
کد خبر: ۵۰۹۹۵۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۱۵

نوید شاهد- «من یک سال بعد از شرکت در کلاس‌های خانم مشتاقی و فعالیت در بسیج، وارد هلال احمر شدم و کمک‌های اولیه را به صورت تئوری فرا گرفتم. اولین بار عذرا قادری که خودش سابقه اعزام به جبهه داشت اطلاع داد که قرار است هلال‌احمر خانم‌ها را زیر نظر درمانگاه پاکروان راهی جبهه کند. وی به من پیشنهاد داد فعلاً به درمانگاه پاکروان بروم و زمان یادگیری عملی کمک‌های اولیه و تزریقات و پانسمان، همان‌جا مشغول کار و فعالیت شوم.» این بخشی یکی از خاطره‌های کتاب «به قول پروانه» است. این کتاب مجموعه‌ای پنج جلدی است که توسط نشر «صریر» منتشر شده و در جلد پنجم خاطرات «رقیه صفری» از امدادگران دوران دفاع مقدس در جبهه‌های حق علیه باطل روایت شده است.
کد خبر: ۵۰۹۹۴۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۸

برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
نوید شاهد - «آهسته اسلحه‌اش را برداشتم تا بیدار شد، دست انداخت دید اسلحه‌اش نیست. بلافاصله ضامن یکی از نارنجک‌ها را کشید و گفت اگر اسلحه‌ام را نیاوری همین الان خودم را می‌کشم، بدجوری ترسیدم ...» ادامه این خاطره از نویسنده و رزمنده دفاع مقدس "کامبیز فتحی‌لوشانی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۰۹۹۴۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۱۵

نوید شاهد - فرزند شهید «علیرضا نورانی» معاون عمرانی استانداری در کتاب «استاندار آسمانی» این گونه روایت می‌کند: پدرم و شهید انصاری از پله ها پایین رفتند تا کنار پیاده رو سوار ماشین شوند. در این زمان من دیدیم دو نفر با پیراهن سفید - گارسون - آمدند. ظاهرا صحبتی کردند تا نامه ای به شهید انصاری بدهند در همین حین ناگهان تفنگ کشیدند و شهیدان انصاری و نورانی را به رگبار بستند.
کد خبر: ۵۰۹۸۷۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۱۴

نوید شاهد _ مراسم رونمایی از کتاب خاطرات و زندگی نامه "سردار شهید احمد انگالی" با عنوان بوسه بر انگشت با حضور پدر و مادر شهید در شهرستان دشتستان از توابع استان بوشهر انجام شد.
کد خبر: ۵۰۹۷۷۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۱۳

نوید شاهد _ کتاب «بوسه بر انگشت» مجموعه‌ای از خاطرات ، زندگی نامه و وصیت نامه سردار شهید احمد انگالی منتشر شد.
کد خبر: ۵۰۹۷۷۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۱۳

خاطره خودنوشت شهيد "حسام الدين بهمه ای" (11)
نوید شاهد - شهيد "حسام الدين بهمه ای" در دفتر خاطرات خود می نویسد: « مدتی در فاو بودم که در اين مدت يک روز که انجام مأموريت می کردم ناگهان گلوله از توپ 155 درست در 5 متری من بر سر يک سنگر اصابت کرد و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۰۹۷۶۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۱۵

خاطره خودنوشت شهيد "حسام الدين بهمه ای" (10)
نوید شاهد - شهيد "حسام الدين بهمه ای" در دفتر خاطرات خود می نویسد: « روز چهارشنبه 14 آبان دوباره نيرو به جاي من فرستادند و گفتند که بايد حتماً به اهواز برگردی و چند روزی براي استراحت و مرخصی به پشت جبهه بمانی که...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۰۹۷۶۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۱۵

خاطره خودنوشت شهيد "حسام الدين بهمه ای" (9)
نوید شاهد - شهيد "حسام الدين بهمه ای" در دفتر خاطرات خود می نویسد: « روزی که خبر حملات هوايی هواپيماهای بعثی به شيراز را شنيدم خيلی ناراحت شدم... چون هواپيماهايی که ارتش عراق در اختيار دارد از نوع بلند پرواز و پيشرفته تری نسبت به هواپيمای ماست ولی به هر حال خيلی خيلی نگران افسرده شدم...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۰۹۷۶۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۱۵

خاطره خودنوشت شهيد "حسام الدين بهمه ای" (8)
نوید شاهد - شهيد "حسام الدين بهمه ای" در دفتر خاطرات خود می نویسد: « بارها سر به سجده مي گذارم و دعا می کنم که خدايا قلبم را از نورت روشن و منور بگردان و مرا از گمراهی نجات بده ولی چون...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۰۹۷۶۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۱۴

خاطره خودنوشت شهيد "حسام الدين بهمه ای" (7)
نوید شاهد - شهيد "حسام الدين بهمه ای" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «چند ماه پيش برای عمليات کربلای يک به طرف و مهران حرکت کرديم (من در مرحله 2 و 3 و 4 عمليات کربلا شرکت کردم) پس از گذشت مسافتی در تپه های قلاویزان عراق ...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۰۹۷۶۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۱۴

خاطره خودنوشت شهيد "حسام الدين بهمه ای" (6)
نوید شاهد - شهيد "حسام الدين بهمه ای" در دفتر خاطرات خود می نویسد: « پس از 2 روز در اين لشکر واحد ديده بان معرفي شدم و براي آموزش هاي مربوطه به جنگلي که نزديک قرارگاه بودم اعزام و آموزش آغاز شد...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۰۹۷۶۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۱۲

خاطره خودنوشت شهيد "حسام الدين بهمه ای" (5)
نوید شاهد - شهيد "حسام الدين بهمه ای" در دفتر خاطرات خود می نویسد: « در اين فکر بودم که به چه طريق و چه زمان فرا می رسد که من تمام رويدادها و سرگذشت خود را بر روی کاغذ بياورم تا شايد اگر زنده بازنگشتم اثری از زندگی نامه خويش را از من باشد تا آيندگان بدانند...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۰۹۷۶۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۱۲