نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات
نوید شاهد - «او آرام خوابیده بود ولی دریافتم صدای ناموزون شوفاژ محیط ساکت اتاق را بر هم زده است؛ به همین خاطر خواستم صدا را قطع کنم تا مزاحم خوابش نباشد. به آرامی آچار مخصوص را آوردم و شروع به کار کردم. ناگهان پیچ از جا در رفت و آب داغ لجن مانندی با فشار بیرون زد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات خواندنی خلبان سرلشکر شهید "عباس بابایی" است که در آستانه سالروز شهادت این شهید بزرگوار تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۴۸۴۶۴۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۱۳

خاطرات امدادگر جبهه "مریم قزوینی"؛
نوید شاهد - «برای جلوگیری از خروج نور به خارج ساختمان، تمام شیشه پنجره‌های بیمارستان به رنگ مشکی درآمده بودند. شب که لامپ‌ها و چراغ‌ها روشن می‌شدند کوچک‌ترین روزنه‌ای برای خروج نور وجود نداشت و بیرون تاریکی مطلق بود ...» ادامه این خاطره از زبان "مریم قزوینی" از زنان امدادگر استان قزوین در دوران هشت سال دفاع مقدس را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۸۴۵۷۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۱۲

نوید شاهد خراسان رضوی، به مناسبت سی و هفتمین سالگرد شهادت شهید «غلامحسین حدادی بازه» گفت‌وگو با خانواده این شهید بزرگوار را منتشر کرده است که در ادامه می‌خوانید.
کد خبر: ۴۸۴۵۶۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۱۲

نوید شاهد خراسان رضوی، گفتگو با مادر شهیدان "موسوی" که صبوری را چاشنی زندگی‌اش کرده است، برای علاقمندان منتشر می‌کند که در ادامه می‌خوانید.
کد خبر: ۴۸۴۵۵۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۱۲

نوید شاهد - «داشتم برمی‌گشتم متوجه مین‌های رنگ و روی رفته‌ای شدم که مثل پیازی بودند که در روی خاک کاشته باشند، یک پایم روی زمین و پای دیگرم بالا بود ...» ادامه این خاطره از نویسنده و رزمنده دفاع مقدس "کامبیز فتحی‌لوشانی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۸۴۵۰۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۱۱

همسر شهید رجبعلی رمضانی می‌گوید: رجبعلی گفت؛ در مسیر برگشتنم به خانه، یک صدایی به گوشم رسید که «رجب‌علی امسال از تو دعوت می‌کنیم، تو به مکه می روی! رجب‌علی تو امسال حاجی می‌شوی!».
کد خبر: ۴۸۴۵۰۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۱

نوید شاهد - کتاب «کوت کاپن» خاطرات یک سرباز ارتشی را روایت می کند که به قلم «شعبان زلیکانی» با حمایت اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس مازندران توسط نشر «رسانش نوین» در 80 صفحه به چاپ رسیده است.
کد خبر: ۴۸۴۴۴۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۱۰

نوید شاهد - برادر شهید "محمداسماعیل پیوندی" نقل می‌کند: «دکتر در حالی که وسایل معاینه را روی میز می‌گذاشت، گفت: خودشون باید پوسیده بشن تا در بیان. به زانوی محمداسماعیل نگاهی کردم و ناراحت گفتم: تازه آقای دکتر! اگه من نمی‌فهمیدم، داداشم هیچ وقت بروز نمی‌داد. محمداسماعیل پاچه شلوارش را روی زانویش کشید و با خنده گفت: پس این مهمان‌های ناخوانده همیشه باهام هستن ...» نوید شاهد سمنان در سالروز شهادت، در دو بخش خاطرات ی از این شهید گرانقدر را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند که توجه شما را به بخش دوم این خاطرات جلب می‌کنیم.
کد خبر: ۴۸۴۴۳۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۰۹

نوید شاهد - مادر شهید "محمداسماعیل پیوندی" می‌گوید: «چرا هر چی نامه می‌نویسم خونواده‌ام جواب نمیدن؟ این سوالی بود که بد جوری ذهن محمداسماعیل را به خودش مشغول کرده‌بود. مدت‌ها گذشت. باز هم ناامید نشد. نامه پشت نامه ولی هیچ جوابی از طرف ما دریافت نمی‌کرد ...» نوید شاهد سمنان در سالروز شهادت، در دو بخش خاطرات ی از این شهید گرانقدر را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند که توجه شما را به بخش نخست این خاطرات جلب می‌کنیم.
کد خبر: ۴۸۴۴۳۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۰۹

نوید شاهد - "غلامرضا دهنوی" پدر بزرگوار شهیدان والامقام "علی" و "عباسعلی دهنوی" در سن 89 سالگی به علت بیماری قلبی و کهولت سن، درگذشت. برای گرامیداشت یاد این پدر شهید فداکار بخشی از خاطرات این پدر شهید در مورد خبر شهادت فرزندان شهیدش، در ادامه خبر را منتشر شده است.
کد خبر: ۴۸۴۳۸۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۰۸

نوید شاهد- «با آقای انصاری و دوستان می‌رفتیم جمکران. گاهی روزهای پنجشنبه پیاده می‌رفتیم و شب را اونجا می‌ماندیم. اینقدر هم اونجا زندگی مشکل بود چون هیچ چیز نبود ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید "حجت‌الاسلام نصرت‌الله انصاری" است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۴۸۴۳۴۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۰۸

نوید شاهد - «محمدرضا در اوج شوخی، تیغ موکت‌بری را برای ترساندن رقیب از جلد خارج کرد و محمد نانکلی برای اینکه کم نیاورد عقب نکشید. چون مطمئن بود که محمدرضا با تیغ ضربه‌ای به او نخواهد زد، ولی در این درگیر و دار، غفلتا قسمت تیز تیغ را در دست گرفت ...» ادامه این خاطره از جانباز سرافراز "عمران ثقفی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۸۴۲۹۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۰۷

نوید شاهد _ برادر شهید اسکندریان نقل می‌کند؛ «شهید احترام خاصی برای مهمان قائل می‌شد و همیشه می‌گفت: مهمان حبیب خداست. او برای پذیرایی از آن‌ها خود پیش‌قدم می‌شد.»
کد خبر: ۴۸۴۲۶۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۱۱

نوید شاهد - در سالروز عملیات «مرصاد» تصمیم گرفتیم نگاهی داشته باشیم به خاطره رزمنده پیشکسوت، «ایرج امجدیان» که در این حماسه غرورآفرین حضور داشت.
کد خبر: ۴۸۴۲۵۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۰۷

خاطره روزنوشت شهید "مجيد کرمی" «5»
نوید شاهد - شهید "مجيد کرمی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «بعد از نماز تنها در چادر نشسته بودم در فکر فردا بودم زيرا قرار بود با گروه 38 ادغام بشويم و به جبهه...» متن کامل خاطره روز نوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۸۴۲۲۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۱۱

خاطره روزنوشت شهید "مجيد کرمی" «4»
نوید شاهد - شهید "مجيد کرمی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «شب حمله، شب سرنوشت که از ارکان مأمور شدم به مهمات و از مهمات مأمور خط اول جبهه شدم...» متن کامل خاطره روز نوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۸۴۲۲۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۰۷

خاطره روزنوشت شهید "مجيد کرمی" «3»
نوید شاهد - شهید "مجيد کرمی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «...به نظر من نقش يک فرد مومن در زندگي امروز و دنيای زودگذر مي بايد چه باشد؟! به نظر من خيلي جواب واضح و ساده ای دارد...» متن کامل خاطره روز نوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۸۴۲۲۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۰۷

خاطره روزنوشت شهید "مجيد کرمی" «2»
نوید شاهد - شهید "مجيد کرمی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «به ياد دوران زندگي خودم افتادم که روزهای بارانی در کوه دنبال گوسفند و...» متن کامل خاطره روز نوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۸۴۲۲۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۰۷

خاطره روزنوشت شهید "مجيد کرمی" «1»
نوید شاهد - شهید "مجيد کرمی" در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «تازه از جبهه آبادان ـ ماهشهر آمده بوديم. وضع جبهه‌ها خيلی خوب بود. در تمام جهات برتری با جمهوری اسلامی ايران بود اين اولين نويد پيروزی بود...» متن کامل خاطره روز نوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۸۴۲۱۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۰۷

نوید شاهد - «وقتی از رادیو و تلویزیون اعلام کردند که برای بیمارستان‌های جبهه، نیروی پرستار لازم است من در آمادگی کامل بودم. دل توی دلم نبود. صبح زود به بیمارستان رفتم و داوطلب شدم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات "کبری چگینی" از زنان امدادگر استان قزوین در دوران هشت سال دفاع مقدس است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۴۸۴۲۰۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۰۶