مادر گرانقدر شهید "ابوالفضل احمدی" در مصاحبهای از علاقهی شهید به امام رضا(ع) و تدفینش در بهشت رضای مشهد مطالبی بیان کرده که شما را به تماشای قسمتی از فیلم این مصاحبه دعوت میکنیم.
کد خبر: ۴۶۸۳۲۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۰۲
گفتم: راستی شنیدهام فلانی نماز شباش ترک نمیشود، برادرم بلافاصله گفت: خوش به حالش و خوش به سعادتش، ما که سعادت نداریم! و من دیگر هیچ نگفتم...
کد خبر: ۴۶۸۳۱۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۰۲
خاطراتی پیرامون شهید «محمدحسین نامدارمحمدی»؛
محمد حسین گفت: «مادر! این ماشین متعلق به بیت المال هست و نباید استفاده ی شخصی بشه. اگر حالتون خوب نیست، صبر کنید، میرم ماشین دوستم رو میگیرم و میبرمتون دکتر.»
کد خبر: ۴۶۸۲۷۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۰۲
خاطراتی از شهید «علی ژاله»؛
وقتي شهید «علی ژاله» از جبهه ميآمد، اولين كارش بوسيدن دست پدر و مادر بود، و به دنبال آن انجام هر كاري كه آن ها مي خواستند و مثل هميشه خيررساني به اهالي روستا.
کد خبر: ۴۶۸۲۷۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۰۲
خاطراتی از شهید «علي يار شول»
وقتي كه تابوتش را زيارت ميكردم، صدايش توي گوشم ميپيچيد كه ميگفت: بعد از جنگ همهي تاريخ نويسها بايد در مورد رزمندهها و جانبازان و شهدا بنويسند تا نسل آينده بداند كه آنها چه طور براي خدا و ميهن جنگيدند.
کد خبر: ۴۶۸۲۷۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۰۱
با خوشحالی هنگام پایین رفتن از پلههای خانه بلند بلند میگفت: «یادت باشه، یادت باشه» و من هم با لبخند در حالی که اشک میریختم و آخرین لحظات بودن با معشوقم را در ذهن حک میکردم پاسخ میدادم «یادم هست، یادم هست »...
کد خبر: ۴۶۸۲۳۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۳۰
کتاب « خاطرات محمدحسین خاکساران» روایت خواندنی از مجموعه خاطرات جانباز محمدحسین خاکساران در زیر شکنجههای سخت و طاقتفرسای ساواک در زندانهای سیاسی قبل از انقلاب است که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی به چاپ رسیده است.
کد خبر: ۴۶۸۲۳۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۳۰
از یکی از دوستان شهید "مرتضی ابراهیم آبادی" خاطره نقل شده است که او حتی در حد استفاده کوتاهی از خودکار بیت المال برای امور شخصی امتناع کرده است. این کار شهید نشاندهنده ی اهمیت بالایی ست که او به بیت المال می داد.
کد خبر: ۴۶۸۲۱۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۹
کارهایش با همیشه متفاوت بود، از طرفی این صحنهها را میدیدم و اصلا نمیتوانستم حرفی بزنم، حتی یک سوال بپرسم، انگار دهانم بسته شده است؛ در دلم آشوبی به پا بود...
کد خبر: ۴۶۸۱۸۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۹
نوید شاهد به مناسبت هفته کتاب و کتابخوانی برشی از کتاب پر مخاطب«اکیپ حاج هادی» را برای مخاطبین خود به اشتراک می گذارد.
کد خبر: ۴۶۸۱۴۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۸
در حالی که به پیادهروی خود ادامه میدادیم تیرهایی به طرف ما شلیک شد، ما سر درگم بودیم که این تیرها از کدام جهت و توسط چه کسی شلیک میشود...
کد خبر: ۴۶۸۱۲۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۸
علی محمد همیشه میگفت: کسانی که به جبهه میآیند، هر چند اکثرا از خانوادههای مستضعفاند، اما واقعا ثروتمند هستند. آنها کوله بار خود را برای سفر آخرت سنگین میکنند.
کد خبر: ۴۶۸۱۰۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۸
رفتم بالای پشتبام و دیدم حاجآقا ابوترابی علاوه بر پشتبام منزل ما، برف پشتبام چند خانه اطراف و همسایگان ما را نیز ریختهاند...
کد خبر: ۴۶۸۰۸۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۷
کتاب «باران در جزیره» روایتی از خاطرات جانباز "عباس فلاح زیارانی" است که در یک هزار و 500 نسخه منتشر شده است.
کد خبر: ۴۶۸۰۷۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۷
منتشر شد
«و ناگهان باران» خاطرات سید یوسف رضوی است که در قالب تاریخ شفاهی و از سوی نشر سوره مهر به چاپ رسیده است.
کد خبر: ۴۶۸۰۷۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۷
در نشست «خاطرهنویسی با رویکرد ادبیات اسارت» در اردبیل مطرح شد؛
مرتضی سرهنگی، پژوهشگر حوزه ادبیات پایداری، گفت: ادبیات جنگ یک گونه ادبی شناخته شده در جهان بوده و خاطرات اسرای جنگی، انسانیترین نوع ادبیات است.
کد خبر: ۴۶۸۰۷۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۷
بعد از اینکه نتوانستیم خبری از مهدی بگیریم گفتند باید منتظر باشید، ما خبری قطعی نداریم.
اما من در من در آتشی می سوختم که جز دیدن روی مهدی آرام بخشی نداشت. مرهم دل بی قرار من سلامتی و بازگشت مهدی بود.
کد خبر: ۴۶۸۰۶۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۷
با آن که به دلیل جوانی اش و آغاز جنگ و همزمانی با دوران تحصیل نتوانست درسش را ادامه دهد و پا به میدان نبرد گذاشته بود، اما مثل یک مهندس دوره دیده عمل میکرد. رفتارش مثل معلم ها بود.
کد خبر: ۴۶۸۰۶۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۷
روحیه ی بالایی داشت، مدام دنبال کار و فعالیت بود . لحظه ای آرام و قرار نداشت درطول شبانه روز مدام در حال جابجایی بود، یک ماشین استیشن داشت، که همیشه استراحت و خوابش در همان ماشین بود.
کد خبر: ۴۶۸۰۶۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۷
شاید اگر بود الان یکی از نوابغ عصرحاضر وکشور ما بود . به دانشگاه نرفته بود و مهندس هم نبود، اصلاً وقت این که به دانشگاه برود را نداشت، هفده ساله بود که جنگ شروع شد و او با شنیدن صدای جنگ حتی منتظر خانواده اش نشد و دست به کار شد و راهی این سفر شد.
کد خبر: ۴۶۸۰۵۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۷