نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات
خاطراتی زیبایی از شهید حسین پور هاشمی / روزه
سحر بدون اینکه صدایش بزنم مثل شبهای قبل بیدار شد
کد خبر: ۴۰۰۶۵۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۱/۱۴

سبک زندگی شهدا
نوید شاهد لرستان: خاطرات کوتاه و خواندنی از شهدای لرستان
کد خبر: ۴۰۰۶۱۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۱/۱۴

شهید فروردین ماه
شهید علی عزتی پور فرزند حیدر در سال 1340 در شهر مقدس قم چشم به جهان گشود. او در تاریخ 2/1/61 در جبهه دشت عباس بر اثر اصابت خمپاره به پهلو ندای حق را لبیک گفته و به وصال حق شتافت.
کد خبر: ۴۰۰۶۰۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۱/۱۴

رویای صادقانه از شهید عزیز قاسمیان
در بهار 1379چون مشغول تهيّة كلكسيون كاملي از عكس هاي برادرم به منظور زنده نگه داشتن ياد و خاطرة ايشان در قالب فيلمي بودم...
کد خبر: ۴۰۰۶۰۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۱/۱۴

معرفی کتاب؛
كتاب «اولین اشتباه، آخرین اشتباه»، به مرور خاطرات سردار مرتضي حاج باقري، از دوران دفاع مقدس می پردازد.
کد خبر: ۴۰۰۵۸۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۱/۱۴

خاطرات جانبازان در کتاب تلخ و شیرین/ به قلم «علی اصغر مقسمی»
در آسمان نور عجیبی ایجاد شد. متوجه شدیم که این موشک های زمین به زمین است که به دزفول می خورد. یادم هست که بر اثر همان واقعه، دزفول حدود 600 شهید داد.
کد خبر: ۴۰۰۵۵۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۱/۱۰

طنز در جبهه «2»
در خاطره ای از شهید مرتضی جاویدی نقل شده است: «خورشید عمود روی سرمان بود. همهمه شد دوباره یکی یکی به هم خیره شدیم. برای مرتضی ، جان می دادیم، ولی توی این خستگی کشنده، تحمل یک راهپیمایی طاقت فرسای دیگر محال بود! جلیل اسلامی مدتی داوطلبانه فرماندهی گردان فجر را به عمو داده و...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۰۰۵۰۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۱/۱۰

از زماني كه بچه بود با بقيه بچه‌هاي من فرق داشت
در خواب خانمي را با چادر مشكي آمد و گفت من آمدم براي شما نان بخرم وقتي كه نان را به من داد 4عدد بيشتر نبود وقتي از خواب بيدار شدم اين خواب را تعريف كردم همه گفتند كه خانم فاطمه زهرا (س) مي‌باشد و حاجت روا شدي و بعد از چند روز متوجه شدم كه پسرم شهيد شده است
کد خبر: ۴۰۰۴۵۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۱/۰۶

کتاب "ره یافتگان کوی یار جلد 2" به شرح زندگی و خاطرات 54 شهید منطقه خانوک و حمیدیه شهرستان زرند می پردازد.
کد خبر: ۴۰۰۴۱۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۱/۰۵

در وصيت نامه اش نوشته بود: مادر! من در جبهه، عاشق دختري شده ام كه شهادت، نام دارد و عشقش، چنان وجود مرا فرا گرفته كه از خداوند مي خواهم كه هر چه زودتر، مرا به او ملحق كند و مرگ مرا شهادت در راهش قرار دهد.
کد خبر: ۴۰۰۴۱۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۱/۰۵

عاشق امام خميني ره بود
يك بار وقتي كه زمستان بود و برف باريده بود آمد حيات و روي برف دراز كشيد
کد خبر: ۴۰۰۳۸۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۱/۰۴

طنز در جبهه «1»
یکی از همرزمان شهید «عبدالعلی ناظم‌پور» در خاطره‌ای روایت می‌کند: «یک روز گرم تابستان، تدارکات چند تا هندوانه درشت به واحد تخریب داده بود و به هر کس یک قاچ بزرگ و شیرین هندوانه رسید همه هندوانه را خردند و پوستش را جمع کرده و کنار گذاشتند. یکدفعه اعلام جنگ شد...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۰۰۳۷۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۱/۰۳

و چند لحظه بعد تلفن کردیم که یک نفر دیگر گوشی را برداشت و بنده گفتم که آقا مورد چه شد گفتند کدام مورد و یک دفعه هم برای ایشان شرح دادیم
کد خبر: ۴۰۰۳۵۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۱/۰۵

اوايل انقلاب در زمان حكومت نظامي بود
دفعه دومي كه از جبهه برگشته بود ما تصميم گرفته بوديم اجازه ندهيم تا براي بار سوم برگردد من در آن موقع قالي ميبافتم سرقالي نشسته بودم آمد كنار من نشست با زبان شيرين تصميم گرفته بود مرا راضي كند
کد خبر: ۴۰۰۳۴۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۱/۰۵

دایی نمی‌خواهد من به جبهه بروم صحبت کن که مرا هم با خود ببرد
اسماعیل پسر فعال و مهربان بود و همسایگان در توزیع نفت کمک می کرد غمخوار دیگران بود در جریان انقلاب اسلامی با آنان که من زیادی نداشت فعال بود
کد خبر: ۴۰۰۳۲۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۱/۰۱

روزي که ما با هم به دانشگاه مي رفتيم ديدم که عقب تر ازمن حرکت مي کند
شب جلوتر ، قبل از شهادت محسن من ( مادر شهيد ) 2 خواب ديدم : يکي اينکه ،آقايي با قد بلند آمد و مادر طبقه پائين منزل بوديم دست محسن را گرفت و گفت : آقا محسن بايد برود بالا .
کد خبر: ۴۰۰۳۲۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۱/۰۱

همسر عزیزم، زهرا خانم: سلام، تو خود می دانی، برایت در این مدت روشن شد که آنچه برای بنده مهم بوده، عمل به تکلیف شرعی و انجام وظیفه بود،
کد خبر: ۴۰۰۳۱۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۱/۰۱

سبک زندگی شهدا 29
نوید شاهد لرستان: خاطرات کوتاه و خواندنی از شهدای لرستان
کد خبر: ۴۰۰۳۰۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۲/۳۰

با بردن نام زهرا(س) اشک هایش جاری شد، شروع کرد از مصیبت های بی بی تعریف کردن، توی این دنیا نبود، عاشق روضه ی مادر پهلو شکسته بود.
کد خبر: ۴۰۰۳۰۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۲/۲۹

دستش رو گذاشت یه گوشه ی کالک و گفت: من این جا شهید می شم. همه ی آن ها که بودند، دیدند دستش رو کجای کالک گذاشته بود و رضا همان جا شهید شد.
کد خبر: ۴۰۰۰۶۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۲/۲۹