قسمت نخست خاطرات شهید «سعیدرضا عربی»
همرزم شهید «سعیدرضا عربی» نقل میکند: «نیمه های شب همه خواب بودند. با صدای العفو او بیدار شدم. این طرف و آن طرف را نگاه کردم. بالای سرمان یک جای کوچکی بود. نوجوان پانزده شانزده ساله ای را دیدم که در سجده گریه می کرد.»
کد خبر: ۴۲۷۲۵۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۶
فرمانده گردان قمر بنی هاشم(ع)؛
اوایل سال 65 بود که عبدالقادر با تنی پر از زخم های کهنه و تنی پوسته پوسته از طاول های شیمایی به مرخصی آمد. هر وقت به مرخصی می آمد چند روز بیشتر نمی ماند و بر می گشت، اما این بار گفت: می خواهم یک سال بمانم و به جبهه برنگردم! اصلاً حرفش باور کردنی نبود. وقتی چهره متعجبم را دید ادامه داد: می خواهم این بار برای شما خانه اي بسازم تا از این بلاتکلیفی در بیایید!
کد خبر: ۴۲۷۲۴۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۵
محمدعلي باقري همرزم شهيد ترابی درباره وی میگوید: شهيد ترابي فردي با ايمان و باتقوي، مخلص، بيريا و باهوش بود و در عملياتهاي كربلاي 4 و 5 شركت داشت.
کد خبر: ۴۲۷۲۲۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۵
علايي هم رزم شهید علیمردان موحد از دوست و یار خود در جبهه روایتی را نقل میکند.
کد خبر: ۴۲۷۲۲۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۵
مرتضي رستمي از شاگردان شهيد رهبري میگوید: از خصوصيات اخلاقي شهيد تواضع، فروتني و شخصيت با وقارش بود. آرام درِ كلاسِ درس را ميكوبيد و وارد كلاس ميشد.
کد خبر: ۴۲۷۲۲۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۵
مادر شهيد مجتبی شهبازی گروسی از فرزند خود چنین میگوید: مجتبي مقيد به انجام فرايض ديني بود. حتي يك بار هم نشد كه بعد از رسيدن به سن بلوغ شرعي نماز يا روزهاش را ترك كند.
کد خبر: ۴۲۷۲۱۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۵
شهید حسن عربی
با آزاد سازی خرمشهر جنگ تمام شده است و همین پندار شادی مردم را مضاعف کرده بود. مادر اما بی قرار بود. نه پای تلویزیون بند می شد و نه توی کوچه و خیابان. چند بار من را فرستاد سپاه. می گفت:«بپرس ببین رزمنده ها کی برمی گردن!»
کد خبر: ۴۲۷۱۸۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۵
یادها و خاطره ها
هنوز تا اذان ظهر چند دقیقه ای مانده بود . حمید دستور داد تا نماز جماعت برپا کنیم. بچه ها نماز ظهر را به امامت خودش خواندند. بعد از نماز شروع کرد به سخنرانی بحث کوتاهی در مورد جبهه و کار نیروهای رزمنده به میان آورد...
کد خبر: ۴۲۷۱۵۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۵
سيدجواد موسوي هم كلاسي شهيد خليل عزت شوكتي میگوید: او در اكثر عزاداريهاي امام حسين(ع) در حسينيه اعظم شركت مي کرد و به گفتن « رباعي» با دسته عزاداري علاقه خاصي داشت.
کد خبر: ۴۲۷۰۵۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۴
بهنام معيني هم كلاسي و دوست شهيد شهید جواد گلشني منفرد میگوید: خلوص و صفاي او و تقيدش به مسائل شرعي نمي گذاشت كه او فرجامي نيك نداشته باشد.
کد خبر: ۴۲۷۰۵۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۴
مصطفي بهراميون از دوستان صميمي شهيد ابوالفضل پاکداد میگوید: شهيد پاكداد در زندان بر روي عقايد زندانيان سياسي كار مي كرد تا بلكه پس از اصلاح بتواند آن ها را به جبهه ببرد و عاقبت به خيرشان كند.
کد خبر: ۴۲۷۰۵۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۴
عباس راشاد یکی از همرزمان شهید ابراهیم اصغری میگوید: آشنايي اوليه با شهيد ابراهيم اصغري در عرصه ورزش بود. من عضو تيم بسكتبال و ابراهيم عضو تيم هندبال بود.
کد خبر: ۴۲۷۰۵۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۴
کتاب «آمبولانس شتری» حاوی ۱9 داستان کوتاه از مجموعه طنز دارودسته علی در حوزه دفاع مقدس است که به قلم اکبر صحرایی و با تصویر سازی مسعود کشمیری به چاپ رسیده است.
کد خبر: ۴۲۷۰۵۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۳
شهید عمید(حمید) عبدوس
می گفتم:«مادرجان! تو هنوز به تکلیف نرسیدی، اگر نماز نخونی مؤاخذه نمیشی».
کد خبر: ۴۲۷۰۴۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۴
نويد شاهد مازندران، همسر شهید مدافع حرم مهدی قره محمدی در مورد نذر خود در مورد فرزندش و حضور همسرش به سوريه اينگونه بيان مى كند.
کد خبر: ۴۲۷۰۳۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۴
یادها و خاطره ها( به مناسبت گرامیداشت شهدای معلم)
بعد از آغاز عملیات مرصاد و حمله منافقین کوردل به اسلام آباد و تصرف این شهر شهید به همراه یکی دیگر از دوستان خود جهت کمک و امداد رسانی بصورت خود جوش به این شهرستان می روند...
کد خبر: ۴۲۶۹۴۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۱
یادها و خاطره ها
با پای بدون کفش در کوه ها و درد خار و خاشاک ها را به خاطر عشق به وطن تحمل می کنند...
کد خبر: ۴۲۶۹۰۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۱
شهید مهدی (حیدر) عبدوس
چاره ای نداشتیم. میان چند تخته سنگ مخفی شدیم. لب هایمان از شدّت گرما خشک شده و قمقمه هایمان خالی بود. تنها دل خوشی مان لباس سربازان عراقی بوده به تن داشتیم. شاید وقت خطر نجات مان می داد و شناسایی نمی شدیم.
کد خبر: ۴۲۶۹۰۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۱
یادها و خاطره ها
راستگو و درستكار بود و موضوعی را كتمان نمي كرد؛ حتي اگر به ضرر خود يا دوستانش مي بود...
کد خبر: ۴۲۶۸۵۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۰
برادر شهید «مجید عبدوس» نقل میکند: «شب عملیات متوجه شدم یکی از بچهها حال خیلی عجیبی داره. نماز میخونه و گریه میکنه. نزدیک رفتم. مجید بود کمی کنارش ایستادم. لذت میبردم. نمازش که تموم شد، بلند شد و من رو توی بغلش گرفت و گفت: امشب شهید میشم.»
کد خبر: ۴۲۶۸۳۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۰