نوید شاهد - «دیشب خواب حضرت زهرا (س) رو دیدم. با عصبانیت به من می‌گفتن: چرا نمیذاری ناصر بره جبهه! ناصر اومد بهش بگو دیگه می‌تونه بره، من راضی شدم! ...» ادامه این خاطره از سردار گمنام دانشجوی شهید "سید ناصر سیاهپوش" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
خاطرات/ چرا نمیذاری ناصر بره جبهه!

به گزارش نوید شاهد استان قزوین، شهید سید ناصر سیاهپوش، هجدهم بهمن ۱۳۳۷ در شهر قزوین به دنیا آمد، پدرش سید محمد و مادرش فاطمه‌بیگم نام داشت، دانشجوی دوره کارشناسی در رشته ریاضی و پاسدار بود. این شهید بزرگوار دهم اردیبهشت ۱۳۶۱ با سمت فرمانده گردان در خرمشهر بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید و مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.

چرا نمیذاری ناصر بره جبهه!

خواهر شهید سید ناصر سیاهپوش روایت می‌کند:
دیشب خواب حضرت زهرا(س) رو دیدم. با عصبانیت به من می‌گفتن: چرا نمیذاری ناصر بره جبهه! ناصر اومد بهش بگو دیگه می‌تونه بره، من راضی شدم!

 باور کردنی نبود. آقا جون اصلا اهل رضایت دادن نبود. دو تا داداش بزرگتر همین که جنگ شروع شد رفته بودن جبهه.
می‌گفت داداشات رفتن کافیه. تو بمون همین جا توی سپاه خدمت کن.

 ناصر هم با اینکه خیلی هوایی جبهه بود اما روی رضایت آقا جون اصرار داشت. اون موقع منزل ما عبیدزاکان بود. آقا جون هم سر خیابون حجره داشت، اون روز اومد خونه همین جمله رو گفت و رفت. خیلی منقلب شده بود.

وقتی خبر اون خواب و حرف آقا جون رو به سید دادم از خوشحالی چند بار پرید هوا، انگار به آرزوی خودش رسیده باشه!!

منبع: کتاب استاندار بصره(گذری بر زندگی سردار گمنام دانشجوی شهید سید ناصر سیاهپوش)

مادر شهید

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده