فرار شاه و شادی مردم ایران
پنجشنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۸ ساعت ۱۰:۱۹
یکی از شادترین روزها برای مردم تهران و همه ایران روز فرار شاه بود. من با اتومبیل ژیان در خیابان بودم که متوجه شدم روزنامهها با تیتر بزرگ نوشتهاند«شاه رفت»... آنچه میخوانید بخشی از خاطرات مبارز انقلابی«سید مرتضی نبوی» است که تقدیم حضورتان میشود.
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، سید مرتضی نبوی، فرزند سید احمد که ششم آذر ماه سال 1326 در محله مسجد محمدیه قزوین، به دنیا آمده بود و با اعتقاداتی که داشت از هر راهی تلاش میکرد تا انقلابیون به فعالیتهای سیاسی خود علیه رژیم شاه ادامه بدهند و حتی در این مسیر متحمل شکنجههای وحشتناکی نیز شده بود.ماموران ساواک در اواخر مهر 1352 دستگیر کرده و به زندان کمیته مشترک انتقال دادند.
مرتضی نبوی پس از تحمل 6 ماه شکنجه در کمیته مشترک به زندان قصر فرستاده شد، به مدت دو سال زندانی بوده و پس از تحمل دوره محکومیت به زندان اوین انتقال یافت و پس از چند ماه آزاد گردید.وی که پس از پیروزی ملت بزرگ ایران علیه رژیم ستمشاهی در 22 مرداد ماه 1360 در کابینه شهید باهنر، وزیر پست و تلگراف و تلفن شده و در کابینه آیتالله مهدویکنی و مهندس در همین سمت ابقا شده بود، طی دو دوره نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی شد که از اواخر دوره مجلس پنجم نیز به عضویت مجمع تشخیص مصلحت نظام در آمد، ضمن اینکه از زمان تاسیس روزنامه رسالت تاکنون، مدیر مسئولی این روزنامه را بر عهده دارد.
فرار محمدرضا پهلوی
یکی از شادترین روزها برای مردم تهران و همه ایران روز فرار شاه بود. من با اتومبیل ژیان در خیابان بودم که متوجه شدم روزنامهها با تیتر بزرگ نوشتهاند«شاه رفت».
یکی از آن روزنامهها را گرفتم و به شیشه ماشین نصب کردم، چراغها را روشن کردم و در خیابانها به راه افتادم. حوالی مدرسه سپهسالار(مدرسه شهید مطهری فعلی) بودم، راه بندان شده بود و همه ماشینها بوق میزدند و مردم به طور خودجوش در خیابانها شیرینی و شکلات پخش میکردند.
تحصن علما، تلاش برای ورود امام به ایران
در جریان تحصن علما در دانشگاه تهران ما در دانشگاه تهران بودیم. علما به مسجد دانشگاه آمده بودند. یادم هست که در آن جریان آقای محمد منتظری خیلی فعال بود. آقایان میآمدند و سخنرانی میکردند.
بیرون از دانشگاه نیز ماشینهای ارتشی در حال رفتوآمد بودند. امام فرموده بودند که به ارتشیان گل هدیه کنید و ارتشیها نیز آرام آرام با مردم همراه و هم گام میشدند.
پس از آزادی آقای رجایی از زندان، در منزلشان خدمت رسیدیم. یادم هست زمستان بود و مشکل نفت وجود داشت. خانه ایشان هم سرد بود، پتویی آورد و من روی پاهایم کشیدم. پس از آن ساعتها نشستیم و بحث کردیم و پس از آن ارتباطمان با ایشان ادامه یافت.
مدرسه رفاه و تشکیل ستاد استقبال از امام
با پیش آمدن موضوع ورود امام به ایران و جریان تشکیل ستاد استقبال از حضرت امام، در مدرسه رفاه مستقر شدیم. آقای رجایی، مهندس حسین مظفرینژاد(نماینده دوره سوم مجلس)، آقای شجاعیان، آقای محمدی و ... هم بودند. آقایان سعید محمدی و محمدی تشکیلات تبلیغاتیشان را در مدرسه رفاه مستقر کردند و به کار تکثیر اعلامیههای امام پرداختند و در واقع در مدرسه رفاه یک واحد تبلیغاتی راهاندازی کردند.
ما در مدرسه رفاه کارهای مختلفی انجام میدادیم شبها نگهبانی میدادیم و از چوب به عنوان اسلحه استفاده میکردیم. تا اینکه روز موعود، روز تشریففرمایی حضرت امام پیش آمد. روزی که قرار بود ایشان به ایران بیاید، گروهی از بر و بچهها، در تلویزیون آماده شده بودند مراسم ورود امام به ایران را از تلویزیون پخش کنند.
با ماهم در مدرسه رفاه ارتباط برقرار کرده بودند. روز ورود امام در مدرسه رفاه مستقر بودیم و منتظر بودیم امام پس از سخنرانی در بهشتزهرا به اینجا تشریف آورند. نظارهگر تصاویر ورود امام به ایران از تلویزیون بودیم که یکدفعه تصاویر قطع شد.
آن موقع مرغ توفان(بختیار) سرکار بود و جلوی پخش آن را گرفته بود. مردم به محض قطع شدن تصاویر به خیابانها ریختند. از اینکه نمیتوانستیم مدرسه رفاه را ترک کنیم ناراحت بودم و تا عصر هنگام در انتظار ورود امام ماندم.
منبع: کتاب خاطرات سید مرتضی نبوی
نظر شما