اگر رضایت ندهید از شهر دیگری به جبهه میروم!
شنبه, ۰۳ اسفند ۱۳۹۸ ساعت ۱۳:۳۳
دوازده سالش بود، همیشه گریه میکرد که من میخواهم جبهه بروم، رضایت بدهید. من میگفتم:"تو هنوز سنت کم است، هر وقت که بزرگ شدی میروی"، ولی میگفت: اگر رضایت ندهید... ادامه این خاطره از مادر شهید «قدیر حیدری» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید...
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، شهید قدیر حیدری، پنجم فروردین ۱۳۴۸ در روستای ناصرآباد از توابع شهر قزوین به دنیا آمد، پدرش یوسف و مادرش گوهر نام داشت، تا پایان دوره ابتدایی درس خواند و دست فروش بود. این شهید بزرگوار از سوی بسیج در جبهه حضور یافت، بیست و چهارم اسفند ۱۳۶۳ در جزیره مجنون عراق بر اثر اصابت ترکش به سینه شهید شد و مزار او در گلزار شهدای شهر زادگاهش واقع است.
گوهر رضایی مادر شهید قدیر حیدری:قدیر دوازده سالش بود، اما همیشه گریه میکرد که من میخواهم بروم جبهه، رضایت بدهید. من میگفتم:"تو هنوز سنت کم است، هر وقت که بزرگ شدی میروی".
میگفت: "اگر رضایت ندهید از شهر دیگری جبهه میروم." آن سالها گذشت. هفده سالش بود و چند باری هم به جبهه رفته بود و آخرین باری که به مرخصی آمد، شب یلدا بود. همه دور هم جمع شده بودیم. صبح فردا هم قرار بود برود.
آن شب تا دیروقت بیدار بودیم، هنوز خواب به چشمانش نرفته بود که با اضطراب از رختخواب بیدار شد و رفت وضو گرفت.
چهرهاش خیلی خندان بود، گفتم: "چی شده خیلی سرحالی" گفت: "قرار است من شهید بشوم جایش را به من نشان دادند!"
نماز شب که خواند من هم همراه او بیدار بودم اما کمکم از هوش رفتم و چیزی نفهمیدم. صبح که بیدار شدم آماده رفتن بود. از زیر قرآن ردش کردم و در جلوی در، پشت سرش آب ریختم، بیصبر شده بودم و به دنبالش به سپاه رفتم.
سوار ماشین شده بود، همین که مرا دید از ماشین پیاده شد و گفت:"چرا آمدی؟". زبانم بند آمده بود و فقط تماشایش میکردم. انگار وقت دیگری برای این کار نبود! گفت: "حالا که آمدهای، بیا با همین ماشین میرسانمت." ته دلم هم همین را میخواست، اما انگار هنوز باشد را نگفته بودم که داشتم از اتبوس پیاده میشدم.
گفتم:" پسرم انشاءالله به سلامت برگردی." گفت: مادر دعا کن که من به آرزویم که شهادت است برسم.".
این را که گفت، توی دلم آشوب به پا شد، آشوبی که دقیقا تا روز اول عید همراهم بود و درست روز اول عید بود که عیدیام را از خدا گرفتم. وقتی خبر شهادتش را آوردند دیگر آشوبی در کار نبود!.
منبع: کتاب آخرین وداع مادران شهدا با فرزندانشان
نظر شما