3 خاطره خواندنی از سردار شهید «رجبعلی بهتویی»
پنجشنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۹ ساعت ۰۹:۳۲
از آقای بهتویی پرسیدند که: چرا ازدواج نمیکنی و به دوران مجردی خاتمه نمیدهی؟ ایشان در جواب با خنده و خوشرویی فرمودند مگر داماد موقت... آنچه میخوانید 3 خاطره خواندنی از همرزم سردار شهید«رجبعلی بهتویی» است که همزمان با نیمه شعبان، سالروز ولادت باسعادت امام زمان(عج) تقدیم حضورتان میشود.
3 خاطره خواندنی از اسدالله خمسهای همرزم سردار شهید رجبعلی بهتویی:
یادم است که در یکی از روزهای سال 1360 دوستان از آقای بهتویی پرسیدند که: چرا ازدواج نمیکنی و به دوران مجردی خاتمه نمیدهی؟.
ایشان در جواب با خنده و خوشرویی فرمودند مگر داماد موقت میخواهید؟ چرا که به برادران سپاهی داماد موقت میگویند. رخت دامادی من همین لباس سپاهی است که به تن دارم و از خداوند میخواهم که این لباس کفن من باشد.
من یقین دارم که به زودی در یکی از عملیاتها شهید میشوم و درست نیست که مشکلاتی را برای فرد دیگری به وجود آورم.
عمل جسورانه
در عملیات والفجر 4 و در منطقهای که کوههای کانیمانگا و ارتفاعات لری و رودخانه شیلر قرار داشت، منطقهای بسیار سخت و کوهستانی بود و بالگردهای دشمن از بالا تپهها را به رگبار بسته و تیر باران میکردند.
در میان آن باران تیرها آقای بهتویی را دیدم که با موتور مجروحین عملیات را از منطقه عملیاتی به اورژانس سپاه منتقل میکرد و با اینکه کار ایشان در آن لحظه بسیار خطرناک بود اما جسورانه و شجاعانه این خطر را بر جان خریده بود.
و شبانه به انجام این وظیفه خطیر میپرداخت به گونهای که توانست سی، چهل نفر از شهدا و مجروحین را به کمک چند تن از سپاهیان به پشت جبهه انتقال دهد.
دست بخشنده
آقای بهتویی بسیار سخاوتمند و بخشنده و نسبت به امور مالی و اقتصادی بسیار بیادعا و بیتوجه بود و در حالی که پایه حقوق دریافتی از سپاه در سال 1360 حدود 1800 تومان بود.
از این میزان 1000 تومان آن را به حساب 100 امام واریز میکرد و 800 تومان باقیمانده را برای مصارف ماهیانه خرج میکرد.
منبع: کتاب دلیر بیادعا(زندگینامه و مجموعه خاطرات سردار شهید رجبعلی بهتویی)
نظر شما