حضرت فاطمه الزهرا (س)، خبر رحلت امام (ره) را در اسارت داد
سهشنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۹ ساعت ۰۹:۵۱
حضرت فاطمه الزهرا (س) از میان آن جمع باشکوه تشریف آوردند نزد اسرا و فرمودند: «ما هم میخواستیم که امام شما را بیشتر روی زمین نگه داریم ولی تقدیر پروردگار بر این قرار گرفت». باز گریه اسرا بلند شد و حضرت زهرا(س) فرمودند «شما بیتابی نکنید! اگر شما صبر و وفاداریتان را بیشتر حفظ کنید، سرانجام شما هم نزد امامتان جای خواهید گرفت»... آنچه میخوانید بخشی از رویایی است که یکی از اسرای جوان در عالم خواب دید و در اسارت، خبر رحلت امام (ره) را از زبان مبارک فاطمه زهرا (س) گرفت. این خاطره را سید آزادگان، شهید «حجتالاسلام والمسلمین سید علیاکبر ابوترابی» بیان کرده است.
به گزارش نوید شاهد استان قزوین،
سید آزادگان شهید حجتالاسلاموالمسلمین سیدعلیاکبر ابوترابیفرد، در سال 1318 به دنیا آمد، پدرش سید عباس ابوترابیفرد نام داشت، دوران ابتدایی را در مدارس دولتی قم سپری کرد و سپس در نجف به تحصیل حوزوی پرداخت.
وی در جنگ ایران و عراق در کنار مهدی چمران حضور داشت و در نهایت به اسارت درآمد. نقش عمدهای در اردوگاههای اسرای ایرانی در عراق داشت، وی نماینده تهران در مجلس چهارم و پنجم و از اعضای مؤسس جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی بود که به سبب تحمل اسارت در جریان جنگ ایران و عراق به سید آزادگان مشهور بود.
سید علیاکبر ابوترابیفرد از آنجایی که جانباز 70 درصد بود، دوازدهم خرداد ۱۳۷۹ در مسیر زیارت حرم علیبن موسی الرضا(ع) به همراه پدرش آیتاللَّه سیدعباس ابوترابیفرد بر اثر سانحه رانندگی به مقام شهادت نایل شد و پیکر هر دو در صحن آزادی حرم امام رضا(ع) به خاک سپرده شده است.
حال و هوای شنیدن خبر رحلت امام(ره) در اسارت به روایت شهید «ابوترابی»
سید آزادگان شهید حجتالاسلاموالمسلمین سیدعلیاکبر ابوترابیفرد نقل میکند:
در روز ارتحال امام، ما در اردوگاه تکریت بودیم، اردوگاه کوچکی که کمتر از یکصد و 60 نفر را در آنجا به عنوان مخالف گرد آورده بودند. صبح روز چهاردهم خرداد پس از آمار و هنگام خوردن صبحانه، دو تن از آشپزها که ایرانی بودند با چهرهای رنگ پریده به سرعت وارد آسایشگاه شدند و با حالتی نگران سرجای خود ایستادند.
فهمیدم که از موضوعی نگراناند و گویا با من کاری دارند. به گونهای که دیگران متوجه نشدند به سراغشان رفتم. دیدم که اشک در چشمهایشان حلقه زده است. با آنها به داخل حیاط رفتم و آنان گفتند که از رادیو عراق خبر ارتحال حضرت امام را شنیدهاند. من به آنها گفتم: شما عرب زبان نیستید و ممکن است درست متوجه نشده باشید. حضرت امام کسالت دارند و ممکن است دشمنان دروغ گفته باشند یا شما خبر را درست نفهمیده باشید.
به آنها تاکید کردم که موضوع را جایی مطرح نکنند مشغول صحبت بودیم که ناگهان افسر بعثی وارد اردوگاه شد و به من گفت: «ابوترابی بیا با تو کار دارم.» او مرا به داخل اتاقش برد و گفت: «تاکنون چند بار رادیو عراق خبر رحلت رهبر شما را اعلام کرده و دروغ بوده است.»
امروز هم خبر درگذشت رهبر شما را اعلام کرد و من فکر کردم همچون دفعههای قبلی دروغ باشد بنابراین رادیوهای برخی از کشورها را گوش کردم و فهمیدم که دروغ نیست و همه رادیوها این خبر را اعلام کردند.
او سخنش را اینگونه ادامه داد: ایشان مرد بزرگی بود و من تسلیت عرض میکنم. من نگران هستم که بچهها اگر بفهمند چه عکسالعملی نشان خواهند داد؟ من به او گفتم: «اگر شما بچهها را از عزاداری منع کنید، عواقب بدی خواهد داشت». او گفت «این حق شماست که عزادار باشید.»
از او و سربازانش خواستم که این خبر در اردوگاه منتشر نشود چون ممکن است آثار منفی به بار آورد. سپس رفتم و به برادران گفتم: «حضرت امام کسالت دارند؛ شما بروید دعا کنید!» با اعلام خبر بیماری حضرت امام، غم و اندوه همه اردوگاه را فرا گرفت و در آسایشگاه ما برنامه دعای توسل برگزار شد.
دعا که تمام شد یکی از برادران نوزده ساله ما به نام علی اهل شوش، با گریه پیش من آمد و گفت: «ابوترابی ما یتیم شدیم، چرا به ما نمیگویی؟» من حرف او را انکار کردم و گفتم:«این چه حرفی است که میزنی؟»
دوباره اصرار کرد و من هم انکار نمودم. او گفت: «ابوترابی! پس شما بیخبر هستی؟» به او گفتم: «موضوع از چه قرار است؟» علی حرف خود را اینگونه ادامه داد: «در حالی که مشغول دعای توسل بودیم، خوابم برد. ناگهان در عالم رویا خودم را به همراه دیگر دوستان، در آسمانها دیدم. مشاهده کردم که آسمانها را چراغانی کردهاند، همه جا را زینت دادهاند و پیامبران، امامان و اولیای خدا همه صف کشیدهاند. ناگهان این ندا بلند شد که السلام علیک یا روحالله. من متوجه شدم که حضرت امام از دنیا رحلت فرمودهاند. در همین حال، گریه اسرا بلند شد. حضرت فاطمه الزهرا (س) از میان آن جمع باشکوه تشریف آوردند نزد اسرا و فرمودند: «ما هم میخواستیم که امام شما را بیشتر روی زمین نگه داریم ولی تقدیر پروردگار بر این قرار گرفت». باز گریه اسرا بلند شد و حضرت زهرا(س) فرمودند «شما بیتابی نکنید! اگر شما صبر و وفاداریتان را بیشتر حفظ کنید، سرانجام شما هم نزد امامتان جای خواهید گرفت».
منبع: کتاب زندگی و مبارزات حجتالاسلام سید علیاکبر ابوترابیفرد
نظر شما