یوسف گمشده فاطمه از خانطومان بازگشت
شنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۹ ساعت ۱۰:۵۱
نوید شاهد - «برای اینکه فاطمه بهانه پدر نکند، شعر "بابا منم، طناز عشق" را نوشتم، به او گفتم فاطمه جان اگر این شعر را حفظ کنی، بابا برمیگردد. دخترم از ذوقش شعر را سریع حفظ کرد ولی خبری از پدرش نبود دلم برایش شکست تا اینکه فردا خبر بازگشت پدرش را دادند ...» آنچه میخوانید ناگفتههای همسر شهید "ذکریا شیری" از چشمانتظاریهای بازگشت همسرش از خانطومان است که تقدیم حضورتان میشود.
به گزارش نوید شاهد استان قزوین: منتظر و چشم به راه ماندن همیشه سخت و طاقتفرسا است بخصوص اگر پدر، مادر و یا همسری باشی که هر لحظه با صدای زنگ دری یا تلفنی منتظر شنیدن خبری از بازگشت شهیدشان از خانطومان، سرزمین بلا دیده شام باشند.
از جمله شهدای خانطومان، شهید ذکریا شیری است که 5 سال پیکر مطهرش مفقود بوده و اکنون شنیدن خبر بازگشت این شهید بزرگوار برای خانوادهاش هر چند سخت است ولی به اندازهای شیرین و دلچسب بوده که چشم انتظاریها و بیتابیهایشان به پایان رسیده و قلبهایشان آرام شده است.
به بهانه شنیدن این خبر به سراغ الهه رستمی دختر عمه و همسر شهید شیری رفتیم تا از فراق 5 ساله و چشم انتظاری طاقتفرسای این مدت برایمان بگوید.
وی در گفتوگو با خبرنگار نوید شاهد استان قزوین میگوید: انتظار بازگشت پیکر مطهر شهید ذکریا شیری برای من و خانوادهاش خیلی سخت بود، در این مدت همیشه چشممان به درب خانه بود تا کسی بیاید و خبری از عزیزمان به ما بدهد و مرهم زخمهای دلمان باشد. لذا هر کسی زنگ خانه را میزد، فکر میکردیم که خبری از ذکریا برایمان آورده است.
رستمی ادامه میهد: در این مدت دخترش خیلی دلتنگ و بیتاب پدر بود، مدام از من میپرسید چه کسی دیده پدر من شهید شده وقتی برایش توضیح میدادم که دوستانش و همرزمانش دیدند، قانع نمیشد و میگفت "نه، مامان شاید اسیر شده باشد"، یا میگفت "مامان شاید بابا یادش رفته شهر ما کجاست به خاطر همین تا حالا خونه نیامده است".
وی میافزاید: به هر حال چشم انتظاری خیلی سخت است و مدام خیالات و فکرهای مختلف در ذهن انسان میگذرد که شاید زنده باشد. خدا را شکر که اکنون با بازگشت ذکریا، چشم انتظاری خانوادهاش بویژه فاطمه به پایان رسید.
رستمی با اشاره به اینکه فاطمهT دختر ذکریا سه ساله بود که پدرش به سوریه رفت، میگوید: چند روز پیش برای اینکه فاطمه بهانه پدر نکند، شعر بابا منم، طناز عشق را نوشتم که به اقتضای سن فرزندم بیتهایش زیاد بود ولی به او گفتم فاطمه جان این شعر را حفظ کن تا حفظ کنی بابا برمیگردد.
همسر شهید شیری بیان میکند: دخترم از ذوق و شوقی که برای بازگشت پدرش داشت، شروع به حفظ کردن این شعر کرد. وقتی میدیدم که مدام تمرین میکند تا شعر را حفظ کند در دلم میگفتم ذکریا من را شرمنده فرزندت نکن و به خانه برگرد.
وی اظهار میکند: دخترم شعر را در چند روز، زودتر از زمانی که برایش پیشبینی کرده بودم، حفظ کرد و بدون هیچ ایرادی برایم خواند. من به فرزندم گفته بودم تا حفظ کند پدرش بازمیگردد ولی وقتی دیدم دخترم شعر را حفظ کرده ولی خبری از پدرش نیست دلم برایش شکست و گفتم بمیرم برای بچهام که شعرش را حفظ کرد ولی پدرش بازنگشت.
رستمی ادامه میدهد: فردای همان روز از سپاه زنگ زدند، به منزلمان آمدند و خبر بازگشت پیکر ذکریا را به ما دادند همین که این خبر را شنیدم خدا را شکر کردم و گفتم ذکریا ممنونم، دستت درد نکنه تا بودی همیشه دوست داشتی که آب در دل فرزندانت تکان نخورد و مادرش شرمنده آنها نباشد امروز هم که جسمات در بین ما نیست ولی هوایم را داری و مرا شرمنده دخترت نکردی.
وی میافزاید: از همه مهمتر وقتی دخترم فاطمه، شعر «دختر بابا منم، طناز عشق/ رفته بابایم سفر شهر دمشق/ یادم آید آن سحرگاهی که رفت/ برنگشته او از آن راهی که رفت - وقت رفتن هست یادم در وداع/ گفت بابا میروم بهر دفاع - گفتم از که؟ از کجا؟ ای خوب عشق/ گفت از ناموس شیعه در دمشق ...» را برای پدرش خواند دلم بیشتر سوخت.
رستمی به لحظه وداع شهید شیری با خودش در هنگام اعزام به سوریه اشاره میکند و میگوید: وقتی که ذکریا از خانواده اجازه گرفت موقع رفتن به من گفت: اگر خبر شهادت مرا بشنوید چه کار میکنید؟. با شنیدن این حرفش خیلی ناراحت شدم و گفتم: حالا که من اجازه رفتن به سوریه دادم چرا این حرف را میزنی ولی بدان که من بدون شما نمیتوانم زندگی کنم و میمیرم.
وی ادامه میدهد: ذکریا بعد از چند لحظه سکوت کردن گفت: الهه از حرفت خیلی ناراحت شدم. گفتم: چرا من که حرف بدی نزدم واقعا زندگی بدون شما به من سخت خواهد گذشت و نمیتوانم زندگی کنم. ذکریا گفت: مصیبتهایی که در کربلا برای حضرت زینب(س) اتفاق افتاد، ایشان صبر و تحمل کرد و گفت: من چیزی جزء زیبایی ندیدم. دوست دارم اگر خبر شهادتم را شنیدی این بانوی بزرگوار را الگوی خود قرار بدهی و بعد از شهادتم صبر پیشه کنی. اکنون که 5 سال از شهادت ذکریا میگذرد تنها چیزی که به من آرامش و تسلی خاطر میدهد همین حرف ذکریا است.
همسر شهید شیری میافزاید: ذکریا عاشق بچههایش بود، لذا موقع رفتن به سوریه، دغدغه آنها را خیلی داشت و مدام به من تاکید میکرد که مواظب فرزندانمان باش و درست تربیتشان کن. با وجود اینکه علاقه زیادی به بنده، فرزندان و خانوادهاش داشت ولی این تعلقات نتوانست مانعی برای رفتنش باشد و به دمشق رفت.
وی اظهار میکند: درست است که شهید شیری در کنارم نیست ولی حضورش را در همه لحظات زندگیام بویژه زمانی که با مشکلی مواجه میشوم احساس میکنم و همانگونه که خداوند در قرآن کریم فرموده "شهدا زندهاند و نزد پروردگارشان روزی میخورند" واقعا این مطلب را با جان و دلم احساس کردم.
وی از زنان و مردان خواستهای دارد و میگوید: شهید شیری در وصیتنامهاش به خواهران سفارش کرده همانگونه که شهدای دفاع مقدس بیان کردند سیاهی چادر تو به اندازه سرخی خون شهدا ارزش دارد، از شما خواستار عمل به این توصیه هستم. لذا زنان و دختران با حجابشان و مردان با حفظ حیا و غیرت، ادامهدهنده راه شهدا باشند.
گفتنی است شهید ذکریا شیری یکم آذر ماه سال ۱۳۶۵ در روستای کوسجآباد از توابع بخش گرماب – شهرستان خدابنده استان زنجان به دنیا آمد و پدرش شعبانعلی و مادرش رقیه آقائی نام داشت.
این شهید گرانقدر تحصیلاتش را تا مقطع کارشناسی ناپیوسته رشته مدیریت امور دفاعی گرایش تکاوری ادامه داد، در تاریخ ۱۱ فروردین ماه سال ۱۳۸۷ ازدواج کرد و صاحب دو فرزند پسر و دختر شد.
شهید شیری که پاسدار بود، توسط سپاه صاحب الامر(عج) قزوین و به عنوان فرمانده دسته و مدافع حرم در جبهه دفاعی سوریه حضور یافت و چهارم آذر ماه سال ۱۳۹۴در سوریه، بر اثر انفجار تله انفجاری و اصابت ترکش و جراحات وارده شهید شد و اثری از پیکرش به دست نیامد.
طی چند روز گذشته، پیکر شهید شیری به همراه 6 تن از شهدای مدافع حرم منطقه خانطومان سوریه در عملیات تفحص، شناسایی و پس از تطبیق نمونه DNA در مرکز ژنتیک سپاه، هویت پیکر این شهدا تایید شد.
گفتوگو از زهرا محبی
نظر شما