نوید شاهد قزوین گزارش می‌دهد؛
چهارشنبه, ۰۸ بهمن ۱۳۹۹ ساعت ۰۹:۵۴
نوید شاهد - مادران شهدا رهروان نهضت حضرت ام‌البنین(س) هستند که به تاسی از ایشان فرزندان‌شان را راهی جبهه‌های نبرد حق علیه باطل کردند تا با فدا کردن جان‌شان از حریم ولایت دفاع کنند، مرور کردن بر خاطرات‌ این مادر صبور و مقاوم که سال‌ها بعد از شهادت فرزندان‌شان با خاطرات آنها زندگی می‌کنند، خالی از لطف نیست در بین خاطرات‌شان، آخرین وداع این شهدا با مادرانشان را مرور می‌کنیم.
مادران شهدا رهروان نهضت ام‌البنین (س)
 
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، مادران شهدا تجلی واقعی ایثار و مدافعان اصلی حریم مقدس ولایت هستند که به تبعیت از زنان بزرگی همچون حضرت ام‌البنین (س) با تربیت فرزندان ولایتمدار، تاریخ مادران حماسه‌ساز را برای همیشه ماندگار ساختند.

مادرانی که در کربلای ایران، همچون حضرت ام‌البنین (س)، بهشت را به بهای تقدیم جان عزیزترین جگرگوشه‌های خود خریدند و بهترین نمونه و الگوی صبر و صلابت در جغرافیای انسانی شدند.

مرور کردن بر خاطرات این مادران مقاوم و صبور که سال‌ها بعد از شهادت فرزندان‌شان با آن زندگی می‌کنند، یادآور جان‌فشانی‌های و ایثارگری‌ها آنان است که در بین خاطرات آنان به آخرین وداع این شهدا با مادرانشان مرور می‌کنیم.

حوریه عباسی شهرستانکی مادر شهید رضا دوستی ضمن بیان خاطرات فرزندش می‌گوید: پسرم آخرین‌بار که به مرخصی آمد؛ رفت عکاسی و یک عکس فوری از خودش گرفت و به خانه آورد.
 
مادران شهدا رهروان نهضت ام‌البنین (س)

عکس‌ها را گذاشت پشت آینه و گفت: به پدر نگو که من عکس گرفته‌ام پرسیدم: برای چه عکس گرفته‌ای؟ گفت می‌خواهم بروم حمله، گفته‌اند عکس بیندازید و برای ما بیاورید و در خانه هم برای یادگاری بگذارید.

خداحافظی که کردیم گریه می‌کرد و می‌گفت: مادر نگران من نباش و از هیچ چیز نترس، بعد از رفتنش تقریباً هر هفته یک نامه برایمان می‌نوشت و حال و احوال همه اقوام را جویا می‌شد.

بعد از مدتی، دیدم از او نامه‌ای نمی‌آید، نگرانش شده بودم. یک شب در خواب دیدم رضا آمده است و من نیز به استقبالش به بیرون از خانه رفته‌ام؛ با هم روبوسی کردیم و بعد از احوالپرسی از او خواستم تا ساک خود را بدهد که به خانه ببرم.

گفت: مادر ساک سنگین است، خودم می‌آورم، شما خسته می‌شوید، وارد خانه که شدم، از خواب بیدار شدم؛ عصر همان روز بود که درب خانه‌مان به صدا درآمد، سریع خودم را به آستانه در رساندم و آن را باز کردم، آنقدر مضطرب بودم که کسی را نمی‌دیدم، اما پرسیدم: شما؟ گفت: شما سرباز در جبهه‌ها دارید؟
 
مادران شهدا رهروان نهضت ام‌البنین (س)

سرباز شهید رضا دوستی پنجم اردیبهشت ماه سال ۴۶ در روستای یل‌آباد از توابع شهر قزوین به دنیا آمد، پدرش غلامحسین نام داشت که کارگر بود، در نهضت سوادآموزی درس خواند و به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت.

این شهید بزرگوار در ۲۱ تیر ماه سال ۶۷ در تنگه ابوقریب توسط نیرو‌های عراقی بر اثر مصدومیت شیمیایی به شهادت رسید؛ مزار او در شهر زادگاهش واقع است.

کار‌های او حال مرا هم دگرگون کرد

مهری بهرامی مادر شهید، ولی امینی با اشاره به خاطرات خود در آخرین وداع با فرزند شهیدش می‌گوید: ولی، فرزندم از سن چهارده سالگی پا به جبهه‌ها گذاشت چند بار اعزام شده بود که او را برای گذراندن دوره آموزشی غواصی خواستند دوره را که تمام کرد به مرخصی آمد و چند روزی پیش ما بود که دوباره به جبهه رفت.

ولی پسرم این بار خیلی زود برگشت؛ به او گفتم، ولی چرا زود آمدی به خنده گفت، چه شده نمی‌خواهید همین حالا برگردم؛ چند روز مانده بود که آمد و گفت مادر من می‌خواهم به جبهه بروم.
 
مادران شهدا رهروان نهضت ام‌البنین (س)

فرزندم آن روز با من و اهل خانه و فامیل خداحافظی کرد، حس عجیبی داشت در هیچ یک از اعزام‌های خود این‌گونه به فکر خداحافظی با همه آشنایان و فامیل نبود، بنابراین کار‌های او حال مرا هم دگرگون کرد و احساس کردم که این وداع با تمام خداحافظی‌های قبلی فرق می‌کند.‌

می‌خواستم به او بگویم نرو، اما انگار قفل بزرگی به لب‌هایم زده بودند که چیزی نگویم؛ فرزندم آن روز رفت و یک هفته بعد در عملیات کربلای چهار به شهادت رسید.

این شهید بزرگوار هفدهم مرداد ۱۳۴۷، در روستای یانس‌آباد از توابع شهر آبیک به دنیا آمد و پدرش کریم، کارگر کارخانه بود و مادرش هم مهری نام داشت، این شهید تا پایان دوره راهنمایی درس خواند.
 
مادران شهدا رهروان نهضت ام‌البنین (س)
وی از سوی بسیج در جبهه حضور یافت، چهارم دی ۱۳۶۵، در ام‌الرصاص عراق بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد و مزار او در گلزار شهدای شهر قزوین واقع است.

شهادت شهید اسماعیلی کلیشمی همزمان با سالروز تولدش

مادر شهید محمدشفیع اسماعیلی کلیشمی ضمن بیان خاطرات فرزندش می‌گوید: پسرم در آخرین مرخصی که از جبهه آمد قرار بود ۱۵ روز با ما باشد، اما چون برادر بزرگ‌ترش در حال اعزام بود او هم بعد از ۶ روز به همراه برادرش رفت.

رفتم بازار تا قدری وسایل و خوراکی برایش بخرم، وقتی برگشتم دیدم محمد نیست، دختر جاری‌ام گفت؛ زن عمو شما نبودید، محمد رفت، وقتی فهمیدم او رفته است، از جایم نتوانستم تکان بخورم و دست و پایم سرد شد، توی دلم گفتم: حالا چکار کنم که با پسرم خداحافظی نکردم.
 
مادران شهدا رهروان نهضت ام‌البنین (س)
بدجوری دلم گرفته بود؛ این در حالی بود که در اعزام‌های قبلی اصلاً چنین حس و حالی نداشتم؛ داشتم به همین حرف‌ها فکر می‌کردم که دیدم محمد آمد و گفتم: کجا بودی؟ گفت: مگر می‌شود بدون خداحافظی با مادر رفت؟ خلاصه خداحافظی کردیم و او را از زیر قرآن رد کرده و پشتش آب پاشیدم و رفت.

روز اول عید بود که خبر شهادتش را آوردند، محمداسماعیل شب عید سال ۱۳۶۰ به شهادت رسیده بود و من یاد روز تولدش افتادم که شب عید سال ۴۱ بود.

پاسدار شهید محمدشفیع اسماعیلی کلیشمی بیست و نهم اسفند ماه سال ۱۳۴۱ در روستای کلیشم عمارلو از توابع رودبار به دنیا آمد، پدرش نصرت‌الله نام داشت و فرش فروش بود.
 
مادران شهدا رهروان نهضت ام‌البنین (س)

این شهید بزرگوار تا پایان دوره متوسطه در رشته تجربی تحصیل کرد و دیپلم گرفت و به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت، بیست و نهم اسفند ۱۳۶۰ در مهاباد توسط نیرو‌های عراقی بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید و مزار او در گلزار شهدای شهر قزوین واقع است.
 
پوستر سالروز شهادت شهید «سلیمانی»
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده