عصبانیت عراقیها از بلندگو!
سهشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۹ ساعت ۰۸:۴۱
نوید شاهد - «بچههای تبلیغات یک بلندگو را در لابهلای صخرهها قرار داده بودند و برای عراقیها سرودهای انقلابی پخش میکردند، هر موقع سرود به آهنگ الله واحد خمینی قائد میرسید، مثل اینکه اعصاب عراقیها به هم میریخت آنقدر خمپاره به سر آن بلندگوی بیچاره میریختند که حد نداشت ...» ادامه این خاطره از نویسنده و رزمنده دفاع مقدس "کامبیز فتحیلوشانی" را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، رزمنده دفاع مقدس کامبیز فتحیلوشانی، متولد ۱۳۴۴ است که به مدت دو سال در جبهههای نبرد حق علیه باطل حضور داشته است. وی بلافاصله بعد از جنگ سال ۶۸ وارد کار نویسندگی شده و بیش از ۲۸ سال است که در ثبت و ضبط خاطرات شهدا قلم میزند.
ایشان اکنون بازنشسته آموزش و پرورش و استاد دانشگاه است و تاکنون کتابهای مختلفی از جمله گوهر معرفت، یاس حنفیه، من چهارده ساله نیستم، صدای سخن عشق، علمدار حسین، علی، پرواز عاشقانه، گلبرگهای جنگل، ستارههای خاکی، نگارستان، شادی، گوهر شاهوار شاهنامه، رمز و رازهای واقعی خوشبختی و شاد زیستن و آیینههای بیغبار را به چاپ رسانده است.
عصبانیت عراقیها از بلندگو!
رزمنده دفاع مقدس کامبیز فتحیلوشانی روایت میکند:
در نوسود که بودیم بین قله ما که مله هندو نام داشت و به کوه سر به فلک کشیده شمشیر تکیه داده بود با قله عراقیها فاصلهای نبود، حتی میتوانستیم با صدای بلند با هم حرف بزنیم.
به همین خاطر بچههای تبلیغات یک بلندگو را کمی پایینتر از قله در لابهلای صخرهها قرار داده بودند و بعدازظهرها برای برادران مزدور عراقی سرودهای انقلابی به زبان عربی پخش میکردند؛ و هر موقع سرود به آهنگ الله واحد خمینی قائد میرسید، مثل اینکه اعصاب عراقیها به هم میریخت آنقدر خمپاره به سر آن بلندگوی بیچاره میریختند که حد نداشت، هر چه هم میگفتیم که آخر این فلک زده گناهی ندارد به گوششان فرو نمیرفت.
مریوان
دیروز چهار نفر از بسیجیان لوشان به مریوان آمده بودند. با هم به شهر رفتیم و من ۵۰ تومان پول داشتم. در شهر بستنی خوردیم و من زودتر رفتم و پول بستنیها را حساب کردم.
شد ۳۰ تومان، ۲۰ تومان هم برایم باقی ماند؛ و از آن ۲۰ تومان ۱۳ تومان صبحانه خوردم و ۵ تومان یک وسیله خریدم و یک تومان هم دادم خودم را وزن کردم و تنها یک تومان دیگر باقی ماند.
وقتی پایگاه آمدم بچهها نامهای از برادرم فایز به من دادند وقتی که باز کردم دیدم ۳۰ تومان پول برایم فرستاده است.
منبع: کتاب نگارستان (برگرفته از دفترچههای خاطرات هشت سال دفاع مقدس)
نظر شما