نوید شاهد - «یک شب که برای شناسایی رفته بودیم به کمین عراقی‌ها برخوردیم. ما را به رگبار بستند، فرمانده‌مان شهید شد و دوستم به نام جواد احمدجو زخمی شد و ما خیلی تلاش کردیم نجات بدهیم و پس از این حادثه من چند ماه بعد به اسارت دشمن درآمدم ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
خاطرات/ ماجرای پدری در جستجوی شهید گمنامش!
 
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، آزاده و جانباز سجاد رضایی‌فرید از خاطرات خود در هشت سال دفاع مقدس می‌گوید: در سال ۱۳۶۵ خدمت سربازی را طی می‌کردم. یک شب که برای شناسایی رفته بودیم به کمین عراقی‌ها برخوردیم. ما را به رگبار بستند.

فرمانده‌مان که یک سروان بود شهید شد و یک دوستم که در منطقه آشنا شده بودیم به نام جواد احمدجو زخمی شد و ما خیلی تلاش کردیم نجات بدهیم و پس از این حادثه من چند ماه بعد به اسارت دشمن درآمدم.

بعد از سه سال به بعد آزاد شدم و در شرکت مشغول کار شدم. یک ماه در شرکت کار بودم یک کارگر آمد به سراغ من پرسید: شما در اسارت به نام جواد احمدجو نداشتید؟ من که بستگان آقای جواد احمدجو را نمی‌شناختم، پرسیدم: شما چه نسبتی با احمدجو دارید؟ گفت: همسایه‌ام. گفتم: جواد احمدجو در منطقه پیش ما بود زخمی شد، ولی نمی‌دانم شهید شده یا زنده است.

فردای آن روز دیدم برادر احمدجو به همراه پدرش به شرکتی که من در آنجا کار می‌کردم آمدند و من را صدا کردند و گفتند قسم بخور که حرفت از حقیقت باشد و افسوس خوردم که به این پیرمرد چه بگویم، حقیقت را گفتم و پیرمرد با ناراحتی از شرکت رفت.

پس از چند سال بعد با پدر احمدجو همسایه شدیم. من پدر پیر را هر روز می‌بینم ناراحت می‌شوم و هر روز به یاد او می‌افتم و هنوز هیچ خبر صحیحی به خانواده آن‌ها ندادند هنوز گمنام است.

منبع: کتاب اول خاکریز (گزیده خاطرات دفاع مقدس استان قزوین)
 
پوستر سالروز شهادت شهید «سلیمانی»
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده