نوید شاهد - «پسرم برای اولین بار عازم جبهه بود و من آخرین لحظات خداحافظی را سپری می‌کردم. از ته دل می‌خندید. انگار به حجله دامادی می‌رفت. من قلبا ناراحت و گرفته بودم، اما دلم نمی‌خواست شادی و خنده‌های او را با گریه‌هایم خراب کنم ...» ادامه این خاطره از شهید " جواد رحمانی‌نیکونژاد" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
خاطرات / خنده پسرم و گریه من!

به گزارش نوید شاهد استان قزوین، شهید جواد رحمانی‌نیکونژاد، بیستم شهریور ماه سال ۱۳۴۳ در شهر تهران به دنیا آمد، پدرش علی، لاستیک‌فروش بود و مادرش بمانی نام داشت و تا دوم راهنمایی درس خواند. این شهید بزرگوار به عنوان سرباز ژاندارمری خدمت می‌کرد، یازدهم شهریور ماه سال ۱۳۶۲ در سردشت هنگام درگیری با گروه‌های ضدانقلاب بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید و مزار او در گلزار شهدای شهر قزوین قرار دارد.

خنده پسرم و گریه من!

بمانی زارع‌اسپرورینی مادر شهید جواد رحمانی‌نیکونژاد از خاطرات خود می‌گوید: پسرم برای اولین بار عازم جبهه بود و من آخرین لحظات خداحافظی را سپری می‌کردم. از ته دل می‌خندید. انگار به حجله دامادی می‌رفت. من قلبا ناراحت و گرفته بودم، اما دلم نمی‌خواست شادی و خنده‌های او را با گریه‌هایم خراب کنم.

وقتی اتوبوس حرکت کرد و پسرم لحظه‌به‌لحظه از من دور شد؛ گریه امانم را برید. او از دیدگانم دور می‌شد و اشک جاری از چشمانم، بدرقه‌اش می‌کرد.

اولین اعزام جوادم سه ماه طول کشید. یعنی سه سال یعنی سی سال، اما وقتی از جبهه برگشت زمین تا آسمان فرق کرده بود. جواد، جوادی نبود که من بزرگش کرده بودم. او از همه جهات متحول شده بود؛ از نحوه رفتارش با خواهران و برادرانش تا رعایت اخلاقیان و اقامه نماز‌های سروقت حتی نماز شب.

از طرفی رفتارش طوری بود که انگار خانه و شهر برایش زندان است. به هر دری زد تا اینکه بعد از ۵ ماه مجدداً به سردشت اعزام شد. اعزامی که چندین بار تصمیم گرفتم نگذارم برود، اما مقابله با اعزام و خواسته او هیچ توجیه منطقی نداشت. او رفت که رفت.

منبع: کتاب ماندگاران (مجموعه عکس و خاطره)
 
پوستر سالروز شهادت شهید «سلیمانی»
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده