حکایت رزمندگان نور بالا در جبهه!
سهشنبه, ۰۱ تير ۱۴۰۰ ساعت ۱۰:۲۰
نوید شاهد - «وقتی که رزمندهای مراحل سیر و سلوک مخفیانه را در شبهای زیبای جبهه طی میکرد، طوری نور بالا میزد که بسیاری اهل معنا آن را میفهمیدند و به پروپایش میپیچیدند ...» ادامه این خاطره از نویسنده و رزمنده دفاع مقدس "کامبیز فتحیلوشانی" را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، رزمنده دفاع مقدس کامبیز فتحیلوشانی، متولد ۱۳۴۴ است که به مدت دو سال در جبهههای نبرد حق علیه باطل حضور داشته است. وی بلافاصله بعد از جنگ سال ۶۸ وارد کار نویسندگی شده و بیش از ۲۸ سال است که در ثبت و ضبط خاطرات شهدا قلم میزند.
ایشان اکنون بازنشسته آموزش و پرورش و استاد دانشگاه است و تاکنون کتابهای مختلفی از جمله گوهر معرفت، یاس حنفیه، من چهارده ساله نیستم، صدای سخن عشق، علمدار حسین، علی، پرواز عاشقانه، گلبرگهای جنگل، ستارههای خاکی، نگارستان، شادی، گوهر شاهوار شاهنامه، رمز و رازهای واقعی خوشبختی و شاد زیستن و آیینههای بیغبار را به چاپ رسانده است.
حکایت رزمندگان نور بالا در جبهه!
رزمنده دفاع مقدس کامبیز فتحیلوشانی روایت میکند: وقتی که رزمندهای مراحل سیر و سلوک مخفیانه را در شبهای زیبای جبهه طی میکرد، طوری نور بالا میزد که بسیاری اهل معنا آن را میفهمیدند و به پروپایش میپیچیدند که دست آویز و شفاعتی برای روز قیامت فراهم کنند.
برای اینکه این شهید زنده رد گم کند خود را به کوچه علی چپ میزد و طوری رفتار میکرد که زیاد پایبند به امور اخلاقی و عرفانی نیست.
یکی از این چهرههای تابناک که بدجوری دستش رو شده بود شهید ایرج شعبانی بود. اگر چه همیشه سعی میکرد توپ را به زمین حریف بیندازد، ولی فایده نداشت.
مثلا یک بار میرفت در انبار مهمات شهید بیگلو اهواز به عنوان خدمه کار میکرد، ولی در نهایت سر از دیدهبانی در میآورد و مثل امواج بیسیمش در عملیات والفجر ۶ در اوج آسمانها به پرواز درآمد و هم قرینه خود دوست خوبم یوسف ابراهیمی را یک عمر در غم و حسرت فرو برد.
منبع: کتاب نگارستان (برگرفته از دفترچههای خاطرات هشت سال دفاع مقدس)
نظر شما