برگی از خاطرات/ توزیع باند و تنظیف پزشکی بین مردم در بمباران شیمیایی سردشت
سهشنبه, ۰۸ تير ۱۴۰۰ ساعت ۱۰:۱۶
نوید شاهد - «بعد از اعلام بمباران شیمیایی شهر سردشت، تنها کاری که از بچههای گروه برمیآمد این بود که از بیمارستان باند و تنظیف پزشکی را خیس کرده بین مردم پخش کنند. طوری شده بود که خودمان را از یاد برده بودیم ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات "فرشاد اخگر" در بمباران شیمیایی سردشت است که همزمان با روز مبارزه با سلاحهای شیمیایی و میکروبی تقدیم حضورتان میشود.
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، فرشاد اخگر روایت میکند: سال ۱۳۶۵ بود. ما در ممنطقه عملیاتی سردشت بودیم که یک دفعه برادران سنگر مخابرات، آقایان حسن و علی مشهدییاری اطلاع دادند داخل شهر سردشت جاسوس دیده شده است.
ما که گروهان اطلاعاتی عملیاتی بودیم سریعا داخل شهر سردشت شدیم تا اطلاعات کافی به دست آوریم. همراه با فرمانده گروه حاجآقا نوشاد و حاج حسن شاطری و آقای کلهر و کمری که از بچههای اطلاعاتی استان قزوین بودند ساعت ۲ بعدازظهر روز پنجشنبه وارد عمل شدیم.
با چندی از دوستان جلوی بیمارستان بودیم. در حالی که دنبال جاسوسان میگشتیم ناگهان هواپیمای عراقی ظاهر شد. بعد از چند لحظه اعلام کردند که در شهر سردشت بمب شیمیایی انداختهاند.
تنها کاری که از بچههای گروه برمیآمد این بود که از بیمارستان باند و تنظیف پزشکی را خیس کرده بین مردم پخش کنند. طوری شده بود که خودمان را از یاد برده بودیم.
تازه بعضی از افراد یادشان آمد که لباس ضد شیمیایی همراه داشتهاند. هر کس از این لباسها داشت دچار سوختگی شیمیایی نشد. بنده که از این وسایل نداشتم تا خودم را به تپه اللهاکبر برسانم احساس سوزش عمیقی کردم و گردن و چشمم دچار سوختگی شیمیایی شد.
ما را به بیمارستان ارومیه انتقال دادند. بچههای زیادی از گروه شهید شدند یادشان بخیر. آن موقع به فکر این بودم که کشورم را از دست بیگانگان نجات دهم و متاسفانه الان هیچ مدرکی در دست ندارم که ثابت کند من از جان گذشتگی کردهام.
منبع: کتاب خاکریز (گزیده خاطرات دفاع مقدس استان قزوین، کتاب دوم)
نظر شما