اجازه بدهید، اول نمازم را بخوانم!
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، حجتالاسلام رسول منتجبنیا از خاطرات شهید محمدعلی رجایی (دومین رئیسجمهور ایران) میگوید:در روزهای آغازین جنگ، بعد از گزارش اوضاع جبههها در خوزستان به حضرت امام، بلافاصله هیئتی از سران کشور از جمله بنیصدر و آیتالله خامنهای و آقای هاشمی رفسنجانی از تهران به پایگاه هوایی دزفول آمدند تا اوضاع را بررسی کنند اما آقای رجایی که نخستوزیر بود، به دلیل کاری که پیش آمد، یک ساعت دیرتر از آقایان با هواپیما از تهران حرکت کرد.
همه منتظر آمدن ایشان بودیم و خبر دادند که هواپیمای ایشان در راه است و به زودی میرسد. چون اذان شده بود، نماز را خواندیم؛ ولی برای غذا منتظر ایشان ماندیم. بنیصدر هم با آن تکبر و دبدبه و کبکبه، چارهای جز تبعیت از جمع نداشت. لحظاتی بعد هواپیما به زمین نشست و ماشین رفت تا آقای رجایی را به جمع ما ملحق کند.
وقتی آقای رجایی به مهمانسرا وارد شد، بلافاصله پس از سلام گفت با عرض معذرت، اگر اجازه بدهید، اول نمازم را بخوانم و بعد خدمت شما برسم. تا این را گفت، منتظر پاسخ کسی نماند و با چند تن از معاونان و وزیرانی که همراهش بودند به طرف محلهای رفتند تا نماز بخوانند.
در آنجا سربازی ایستاده بود تا نماز بخواند. آقای رجایی به او گفت: برادر چرا اینجا ایستادهای؟ آن سرباز هم قدری دست پاچه شد و گفت کجا بایستم آقای رجایی هم او را جلو فرستاد و با همراهانش به او اقتدا کردند و نمازشان را به جماعت خواندند.
من که تواضع و اخلاص نخستوزیر و اقتدایش به یک سرباز ساده نیروی هوایی به وجد آمده بودیم به چهره بنیصدر نگاهی انداختم و دیدم آنقدر از این رفتار آقای رجایی ناراحت شده است که اگر کارد به او میزدی، خون نمیآمد! بعد با غرور با حالت قهر و ناراحتی، از جمع جدا شد و به اتاقش رفت. بعدها خبر این کار آقای رجایی در پایگاه هوایی دزفول پیچید و تاثیر فراوانی روی پرسنل گذاشت.
منبع: کتاب بادیهفروش (برگهایی از زندگی شهید محمدعلی رجایی)