خاطرات/از درگیری با عراقیها تا تنبیه شدن!
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، رزمنده ولیالله محمدی از خاطرات خود در هشت سال دفاع مقدس میگوید: یک روز با آقای توحیدی مبارزان عراقی که مدرس تانک بودند را بردیم سه راه اندیمشک و آنجا پیاده کردیم. یکی از اینها برگشت گفت ما دیگر صبح نمیآییم؛ یعنی چه که هر روز ما را میبرید و میآورید؟ خوب آنها بیایند اینجا آموزش ببینند.
اینها یک جیب زیل دستشان بود که با آن میرفتند داخل شهر برای حمام و سایر کارهایشان. خیلی هم تمیز و شاسی بلند بود. انبار یا پارکینگ تانکهای تعمیری در محوطه همینها بود. یک بار با توحیدی رفتیم اینها را نگاه کنیم. دیدن ۵-۶ دستگاه تانک آنجا هست و یکی را روشن کردم.
تانک تی ۵۴ سرحالی بود. توحیدی هم به من فرمان میداد و هی میگفت: «بیا عقب ... بیا عقب!»، اما عقب رفتن همانا و له شدن جیپ زیل برادران عراقی همان. نگو توحیدی داد زده و من نشنیدهام. عراقیها از راه رسیدند. ما هم از تانک آمدیم پایین و خود به خود با هم درگیر شدیم.
عراقیها میگفتند، چون ما اعتراض کردیم شما از عمد این کار را کردید. این درگیری لفظی ما خیلی طول کشید. آنها رفتند و از ما شکایت کردند و خیلی هم آنجا جمع شدند. آقای داودی هم به من گفت جایی نرو و فعلا بمان. آقای توحیدی هم به خاطر من نرفت و آنجا ماند.
رفتیم بالای کانکس خوابیدیم تا وضعیتمان مشخص شود. از دفتر قضایی و دادستانی آمدند و من را صد هزار تومان بابت ماشین جریمه کردند و گفتند از عمد زدهای و باید شش ماه در لشکر بمانی. به آن عراقیها هم احترام گذاشتند. آنها هم از این احترام سوء استفاده کردند.
من هم گفتم باشد کاری میکنم که فردا و پس فردا خودتان من را بیرون کنید. صبحگاه که برگزار میشد اسامی را که میخواندند، من از زیر پتو و بالای کانکس میگفتم حاضر، من اینجا هستم! آنها هم یکدیگر را نگاه میکردند. روز دوم نشده بود به من گفتند بیا برو مقر خودتان.
گفتم پس قضیه صد هزار تومان چه میشود که آقای داودی گفت ما اینطور گفتیم که هم یک حسابی دست خودت بیاید هم بقیه و عراقیها هم فکر کنند که ما با شما برخورد کردیم. بالاخره ماشین هم عصای دست اینها بود میرفتند داخل شهر و میآمدند.
منبع: کتاب آقا ولی (خاطرات، ولی الله محمدی)