«برادرم گفتند: زمینی را برای شما در نظر گرفته‌ام که اگر فرش زیر پایتان را هم بفروشید ارزش دارد که آنجا را بخرید و با پولی که دارید در آن زمین خانه بسازید، ما هم قبول کردیم. خود ایشان هم کمک کرده، فرش‌ها را جمع کردند، فروختند، زمین را خریدند ...» ادامه این خاطره را از سید آزادگان، شهید "حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد" در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

برای ما خانه ساخت!

به گزارش نوید شاهد استان قزوین، سید آزادگان، شهید حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد، در سال ۱۳۱۸ به دنیا آمد، پدرش سید عباس ابوترابی‌فرد نام داشت، دوران ابتدایی را در مدارس دولتی قم سپری کرد و سپس در نجف به تحصیل حوزوی پرداخت.

وی در جنگ ایران و عراق در کنار مهدی چمران حضور داشت و در نهایت به اسارت درآمد. نقش عمده‌ای در اردوگاه‌های اسرای ایرانی در عراق داشت، نماینده تهران در مجلس چهارم و پنجم و از اعضای مؤسس جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی بود که به سبب تحمل اسارت در جریان جنگ ایران و عراق به سید آزادگان مشهور بود.

سید علی‌اکبر ابوترابی‌فرد از آنجایی که جانباز ۷۰ درصد بود، دوازدهم خرداد ۱۳۷۹ در مسیر زیارت حرم علی‌بن موسی الرضا (ع) به همراه پدرش آیت‌اللَّه سیدعباس ابوترابی‌فرد بر اثر سانحه رانندگی به مقام شهادت نایل شد و پیکر هر دو در صحن آزادی حرم امام رضا (ع) به خاک سپرده شده است.

برای ما خانه ساخت!

ما تازه ازدواج کرده بودیم که پدر همسرم فوت کردند و از آنجایی که همسرم فرزند بزرگ خانواده بودند اموال پدرشان را تقسیم کرده و سهم خواهران و برادران را دادند و یک مقداری هم سهم خودشان شد.

ما آن زمان که در ساوه زندگی می‌کردیم تصمیم گرفتیم با آن پول مغازه‌ای در قم بخریم و من که زندگی در شهر قم را خیلی دوست داشتم و همسرم هم دوست داشت در جوانی صاحب مغازه شود، برای دیدن مغازه به قم رفتیم، ولی مادر همسرم خیلی مخالف بود و گفته بودند اگر مغازه را بخرید شما را آق می‌کنم. به همین خاطر هم بدون هیچ اقدامی به ساوه برگشتیم.

چند روزی از این موضوع نگذشته بود که برادرم از موضوع باخبر شده و بلافاصله به منزل ما آمدند و گفتند: زمینی را برای شما در نظر گرفته‌ام که اگر فرش زیر پایتان را هم بفروشید ارزش دارد که آنجا را بخرید و با پولی که دارید در آن زمین خانه بسازید، ما هم قبول کردیم. خود ایشان هم کمک کرده، فرش‌ها را جمع کردند، فروختند، زمین را خریدند و بعد از مدت کوتاهی ما ساختن خانه را شروع کردیم.

آقا سید علی‌اکبر پا به پای کارگران روی زمین کار می‌کردند و از آنجایی که مشغول درس خواندن هم بودند من هر روز و یا هر دو روزی لباس‌های ایشان را می‌شستم و اتو می‌کردم و می‌گفتم که بروند تا کمی هم به درس‌هایشان برسند. او هم می‌رفت و دو روز نشده برمی‌گشت و کمک می‌کردند تا اینکه ساخت خانه به اتمام رسید.

منبع: کتاب ستاره شب (خاطرات سید آزادگان، شهید حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد به روایت بستگان و دوستان)

پوستر سالروز شهادت شهید «سلیمانی»

برچسب ها
غیر قابل انتشار : ۰
در انتظار بررسی : ۰
انتشار یافته: ۱
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۲:۳۵ - ۱۴۰۰/۰۹/۲۳
0
0
من از هیچ چیز نمی ترسم
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده