برگی از خاطرات آزادگان در اسارت؛
«یکی از عراقی‌ها آمد داخل اردوگاه و به حاج‌آقا گفت: ابوترابی! بازی می‌کنی؟ حاج‌آقا گفت: ما پیرمردیم، ما کجا، شما کجا؟ ما که بازی بلد نیستیم. عراقی گفت: تو پیرمردی؟ من هر روز با دوربین می‌بینم که تو بازی می‌کنی ...» ادامه این خاطره از «سید آزادگان، شهید حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

۱۰ جعبه شربت در بازی با عراقی‌ها عاید اسرا شد!
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، سید آزادگان، شهید حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد، ششم مرداد ماه سال ۱۳۱۸ به دنیا آمد، پدرش سید عباس ابوترابی‌فرد نام داشت، دوران ابتدایی را در مدارس دولتی قم سپری کرد و سپس در نجف به تحصیل حوزوی پرداخت.
وی در جنگ ایران و عراق در کنار مهدی چمران حضور داشت و در نهایت به اسارت درآمد. نقش عمده‌ای در اردوگاه‌های اسرای ایرانی در عراق داشت، نماینده تهران در مجلس چهارم و پنجم و از اعضای مؤسس جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی بود که به سبب تحمل اسارت در جریان جنگ ایران و عراق به سید آزادگان مشهور بود.
سید علی‌اکبر ابوترابی‌فرد از آنجایی که جانباز ۷۰ درصد بود، دوازدهم خرداد ۱۳۷۹ در مسیر زیارت حرم علی‌بن موسی الرضا (ع) به همراه پدرش آیت‌اللَّه سیدعباس ابوترابی‌فرد بر اثر سانحه رانندگی به مقام شهادت نایل شد و پیکر هر دو در صحن آزادی حرم امام رضا (ع) به خاک سپرده شده است.

۱۰ جعبه شربت در بازی با عراقی‌ها عاید اسرا شد!

آزاده سرافراز حسن‌علی یزدانی از خاطراتش با سید آزادگان، شهید حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد روایت می‌کند: اردوگاه العماره که بودیم، یکی از عراقی‌ها که اسخباری بود و کاملا فارسی هم بلد بود، آمد داخل اردوگاه و به حاج‌آقا گفت: ابوترابی! بازی می‌کنی؟

حاج‌آقا گفت: ما پیرمردیم، ما کجا، شما کجا؟ ما که بازی بلد نیستیم. عراقی گفت: تو پیرمردی؟ من هر روز با دوربین می‌بینم که تو بازی می‌کنی.

حاج‌آقا گفت: باشد بازی می‌کنم، اما یک شرط دارد. اگر من باختم، شما یک ماه چای و شکر اردوگاه را قطع کن و اگر شما باختید ۱۰ جعبه شربت پرتقال از آن شربت‌های غلیظ تحویل ما بدهید.

عراقی هم قبول کرد و تیم والیبال‌شان را آوردند، حاج‌آقا با تعدادی از بچه‌ها، بازی را شروع کردند. بازی که شروع شد حاج‌آقا مثل قرقی وسط زمین بود و حتی یک نفر را هم نمی‌گذاشت زمین بخورد. در واقع حاج‌آقا یک تنه در مقابل همه آن‌ها ایستاد و در نتیجه ما بازی را برده و آن‌ها هم ۱۰ جعبه شربت تحویل ما دادند.

منبع: کتاب حسن رادیو (خاطرات آزاده سرافراز حسن‌علی یزدانی)

پوستر سالروز شهادت شهید «سلیمانی»

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده