دوشنبه, ۱۸ بهمن ۱۴۰۰ ساعت ۰۹:۳۲
«کارش توزیع اعلامیه‌های امام خمینی (ره) بود، گاهی هم اعلامیه‌های امام را به خانه می‌آورد و زیر فرش پنهان می‌کرد. از آنجایی که سواد نداشتم، فکر می‌کردم نسخه‌های پزشکی برادرش علی(پسر دومم) است. بعد از اتمام کار‌های خانه، به خیال خودم نسخه‌ها را از زیر فرش برداشتم و بدون اینکه آن‌ها را باز کرده و نگاه کنم به داروخانه رفتم تا دارو‌های علی را تهیه کنم...» آنچه می‌خوانید بخشی از ناگفته‌های مادر شهید انقلاب «حسن حفاری» از فعالیت‌های انقلابی فرزندش است که تقدیم حضورتان می‌شود.

به گزارش نوید شاهد استان قزوین، عاشق امام بود و دوستش داشت. در انجام فعالیت‌های انقلابی همچون حضور در تظاهرات علیه رژیم شاهنشاهی فعال بود، مهمترین کارش توزیع اعلامیه‌های امام خمینی(ره) بود، البته چند بار بابت این کارش به دردسر افتاده بود، ولی به کمک خداوند از دست نیرو‌های ساواک نجات پیدا کرده بود. این گفته‌های زهرا نقاش مادر شهید بزرگوار حسن حفاری است که به بهانه سالروز پیروزی انقلاب اسلامی به سراغش رفتیم تا بیشتر از فعالیت‌های انقلابی فرزند شهیدش که در شکل‌گیری این انقلاب نقش داشته، برایمان بگوید.

 

اعلامیه‌های امام را به جای نسخه پزشک به داروخانه بردم

 

وی با اشاره به خاطره‌ای از فعالیت‌های فرزندش در توزیع اعلامیه‌های امام خمینی (ره) می‌گوید: گاهی اعلامیه‌های امام را به خانه می‌آورد و زیر فرش پنهان می‌کرد. از آنجایی که سواد نداشتم، فکر می‌کردم نسخه‌های پزشکی برادرش علی (پسر دومم) است. چون آن روز‌ها حسن و علی از نظر سنی تفاوت چندانی نداشتند، با هم کشتی می‌گرفتند، در برخی مواقع علی هنگام کشتی گرفتن دچار کمر درد شدید می‌شد به همین دلیل حسن برادرش را نزد پزشک می‌برد.

مادر شهید حفاری اضافه می‌کند: بعد از اینکه کار‌های خانه‌ام تمام شد، به خیال خودم که نسخه‌های پزشکی علی است، آنها را از زیر فرش برداشتم و بدون اینکه آنها را باز کرده و نگاه کنم به داروخانه رفتم تا دارو‌های علی را تهیه کنم. خیابان‌ها خیلی شلوغ بود و مردم علیه رژیم شاهنشاهی تظاهرات می‌کردند، به همین دلیل نسخه‌ها را به اصغرآقا در داروخانه محله خودمان دادم و گفتم خیابان‌ها خیلی شلوغ است دارو‌های من را سریع بده، زود به خانه بروم.

نقاش ادامه می‌دهد: اصغر آقا، بلافاصله نسخه‌ها را به من داد و گفت این‌ها را سریع به خانه ببر و اینجا هم نمان!، از رفتارش تعجب کردم، ولی از ترسم بلافاصله از مغازه بیرون رفتم، کمی که از داروخانه دور شدم، زیر چادرم یواشکی نسخه‌ها را باز کردم، تازه متوجه شدم که اعلامیه‌های امام خمینی(ره) است و به جای نسخه آوردم دارو تهیه کنم.

کارش توزیع اعلامیه امام بود/ فرزندم را از زدن عکس امام به دیوار خانه سرزنش کردم

وی اضافه می‌کند: سریع به خانه آمدم. پسرم حسن را سرزنش کردم که چرا اعلامیه‌ها به خانه می‌آورد و با عصبانیت  گفتم «تو عاقبت یه کاری دست ما مِدی»، پسرم گفت مادرم چی شده؟ گفتم «این‌ها چیه، میاری خونه زیر فرش میزاری، من نفهمیدم اعلامیه است فکر کردم نسخه علی است، بردم داروخانه، دارو تهیه کنم. خلاصه آن روز گذشت، ولی از این قبیل ماجرا‌ها در خانه ما زیاد اتفاق می‌افتاد.

این مادر شهید با اشاره به خاطره دیگری از فرزندش می‌گوید: یک هفته قبل از شهادتش عکس امام را به خانه آورد و به دیوار زد، من خیلی فرزندم را سرزنش کردم، چون می‌ترسیدم نیرو‌های شاه بفهمند و بیایند خانه را آتش بزنند. به خاطر این کار‌های حسن، پدرش به من مدام گوشزد می‌کرد که بیشتر مواظبش باشم، آن عکس هم در دیوار ماند و عکس خودش هم که یک هفته بعد آن شهید شد و در کنار عکس امام به دیوار زده شد.

کشتی‌گیر و کمک حالم در خانه بود

مادر شهید حفاری با اشاره به ویژگی‌های اخلاقی فرزندش بیان می‌کند: فرزندم هیچ وقت اذیتم نکرد، البته بازیگوشی‌های بچگانه داشت، ولی بازی‌های کودکانه‌اش هم شیرین بود، غیرتمند و متعصب به امور انقلابی و مذهبی بود، به انجام فرایض دینی مانند اقامه نماز و روزه مقید بود، حضور فعال در مسجد دباغان داشت و به مسجد کمک می‌کرد.

وی اظهار می‌کند: کمک حالم در خانه بود، زمانی که عید می‌شد و می‌خواستم خانه تکانی کنم، با وجود اینکه پسر بود می‌آمد در کار منزل به من کمک می‌کرد. پسرم خیلی دوست داشتنی بود و به من و پدرش احترام زیادی قایل بود. پسرم علاوه بر امور مذهبی و دینی در ورزش هم فعال بود و به کشتی علاقه داشت و در این رشته قهرمان مسابقات می‌شد و چندین مدال و کاپ هم گرفت.

عاشق اهل‌بیت(ع) و امام بود

نقاش اضافه می‌کند: عاشق اهل‌بیت(ع) بود، ایام محرم مراسم سینه‌زنی می‌رفت و در برپایی دسته‌های سینه‌زنی فعال بود، همیشه به من می‌گفت «مامان من خیلی دوست دارم مدام هیئت برگزار کنم»، با علاقه‌اش مخالفت نمی‌کردیم، به خاطر همین بچه‌های محله را به خانه می‌آورد سینه می‌زدند علامت‌ها یا علم‌های عزاداری درست می‌کردند و دسته‌های عزاداری به پا می‌کرد.

کارش توزیع اعلامیه امام بود/ فرزندم را از زدن عکس امام به دیوار خانه سرزنش کردم

وی ادامه می‌دهد: با توجه به روحیه و علاقه‌ای که پسرم به اهل‌بیت(ع) و امام خمینی (ره) داشت اگر دوران انقلاب شهید نمی‌شد، به جبهه می‌رفت و آنجا شهید می‌شد، رفتارش همانند شهدا بود و شهید هم شد.

مادر شهید حفاری بیان می‌کند: پسرم حسن دوران ابتدایی تا ششم را در مدرسه دیانت درس خواند و از آنجایی که پدرش راننده ماشین سنگین بود می‌گفت پدرم دست تنهاست به خاطر همین دیگر درس نخواند و کمک حال پدرش شد.

اولین شهید کارگر شرکت کنتورسازی

وی ادامه می‌دهد: یک بار پسرم آمد خانه و گفت امروز اتفاقی افتاد و اگر پدرم کمی غفلت می‌کرد من را زیر ماشینش له کرده بود، بعد از شنیدن این حرفش دیگر نگذاشتم نزد پدرش برود، از آنجایی که برادرم در شرکت کنتورسازی بود، با ایشان رایزنی کردم تا برای حسن در شرکت کاری دست و پا کند و این کار را هم کرد و حسن در آنجا مشغول فعالیت شد تا اینکه هفتم دی ماه سال ۱۳۵۷ در قزوین هنگام شرکت در تظاهرات علیه رژیم شاهنشاهی بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید و پیکر مطهرش در امامزاده حسین (ع) دفن شد و اولین شهید کارگر این شرکت بود که جانش را برای انقلاب فدا کرد.

*گفت‌وگو از زهرا محبی

پوستر سالروز شهادت شهید «سلیمانی»

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده