روایت خواندنی از نحوه جانباز شدن مادر شهیدان «مشاطان»
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، صغری بیگممیرکمالی، مادر شهیدان علیرضا و عبدالحسین مشاطان، چهاردهم خرداد ماه سال ۱۳۷۸ و پس از عمری تلاش و صبوری سرانجام در جوار فرزندان شهیدش در آرامگاه والدین شهدای قزوین آرام گرفت.
دخترش که به هنگام پرتاب بمب دستی توسط منافقان به خانه و مجروحیت ایشان حضور داشته است درخصوص این حادثه روایت میکند: ساعت نه و نیم اوایل مهرماه سال ۱۳۶۰ بود که به همراه مادر، داخل حیاط مشغول پاک کردن پیاز و سبزی بودیم که شیء همراه با صدای صوت، از داخل کوچه پرتاب شد و به روی گلدانهای داخل حیاط افتاد.
مادر ناخودآگاه به طرفش رفت، چون تصور کرده بود بچهها شیطنت کرده و چیزی را داخل خانه انداختهاند. در حال برداشتن آن شیء بود که صدای مهیبی بلند شد و مادر به گوشهای پرتاب شدند. صدا آنقدر شدید و وحشتناک بود که انگار بمب منفجر شده است. طوری که همه شیشههای در و پنجرهها خرد شد و زمین ریخت.
وحشت زده خودم را بالای سر مادر رساندم و دیدم تمام بدن مادر خونریزی دارد و سه تا از انگشتان دستش هم قطع شده است. در همین لحظات همسایهها هم که فکر کرده بودند، کپسول گاز ترکیده؛ سراسیمه خودشان را به خانه ما رسانده و وقتی از در پشتی خانه، مادر را به بیرون میبردم، به کمکم آمدند و مادر را سریع به بیمارستان شهید رجایی رساندیم.
بلافاصله هم کادر درمان بیمارستان حاضر شده و به درمان و پانسمان زخمهایش پرداختند. درمان مادر در بیمارستان دو ماه به طول انجامید و در این مدت سرِ مادر را ۱۷ بخیه زدند و دهها ترکش ریز و درشت را از بدنش خارج کرده و چهار بار هم عمل جراحی انجام شد تا اینکه بهبودی نسبی پیدا کرده و برای ادامه مراقبتهای پزشکی به خانه منتقل و به درجه جانبازی نایل شد.
منبع: کتاب آینه صبوری (سرگذشت بانوان شهید و جانباز استان قزوین)