خاطرات خواندنی «ولیالله محمدی» از عملیات بیتالمقدس
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، رزمنده ولیالله محمدی از خاطرات خود در هشت سال دفاع مقدس میگوید: خبر نداشتیم که به زودی عملیات بیتالمقدس برگزار میشود. به هر تیپ یک گروهان دادند و گروهان ما را به تیپ بیتالمقدس معرفی کردند که بچههای مشهد بودند. رفتیم و با مسئول یگان هماهنگ شدیم. ماموریت خودمان را گفتیم. وسایل را امتحان کردیم و توجیه شدیم. آنها هم ماموریت را توضیح دادند و اینکه باید چه کار کنیم.
شب از همان گردانی که ما بودیم راه افتادیم و تقریبا ساعت ۱۰ شب بود که به سمت نقطه الحاقی حرکت کردیم. در راه رمز عملیات را گفتند. یگانها هم درگیری را شروع کرده بودند. تا صبح نزدیک کارخانه سپنتا رسیدیم. خط دشمن حدود سه، چهار کیلومتر آن طرفتربود. هیچ کاری پیش نرفت. یعنی نیروهای پیاده نتوانسته بودند جلو بروند و عراقیها هم مقاومت میکردند.
به طور کلی هیچ سرپلی هم گرفته نشد نه تنها گروهان ما که کلا قرارگاه قدس موفق نشده بود. از ما هم در گروهان زرهی درخواست آتش نکردند. گروهان زرهی در منطقه زیاد بود. لشکر ۱۶ زرهی بود، لشکر ۹۲ و لشکر ۸۸ از آبادان همه بودند برای اینکه تنها راه عبور زرهی را اینجا در نظر گرفته بودند. ما هم پشت سر نیروهای پیاده قرار میگرفتیم که نگذاریم دشمن خط جدیدی درست کند. کلا ماموریتمان این بود. خیلی زیاد تلاش شد، اما فایدهای نداشت.
با این حال قرارگاه نصر و فتح خودشان را به جاده اهواز خرمشهر رساندند. این دو قرارگاه سمت چپ ما در منطقه سلیمانیه و دارخوین بودند. ولی دشمن با اینکه ما نتوانستیم کاری بکنیم، چون دید عقبهاش در خطر قرار گرفته در موضع انفعال قرار گرفت؛ بنابراین ما همچنان در آنجا شرایط پدافندی را حفظ کردیم. عصر آن روز ما را عقب کشیدند. در همان مقر گردان، سه، چهار روز بعد باز آمادهباش زدند که سریع حرکت کردیم.
مرحله دوم عملیات آغاز شد و با تغییراتی که در منطقه رخ داد؛ دشمن قدری عقبنشینی کرد. طبق دستور فرماندهی قرارگاه قدس عملیات ما شروع شد و از بالای جنگل کمبوه وارد عمل شدیم. لشکر ۱۶ که سمت راست ما بود به مرز چسباند و با قرارگاه قدس دست داد. گروهان ما هم تا جاده جفیر پیش رفته بود که خبر رسید پادگان، حمید، هویزه، جفیر و کوشک آزاد شده. در واقع دشمن، چون دید در محاصره سختی قرار میگیرد از طریق طلاییه وارد خاک خود شد و عقبنشینی را ترجیح داد.
در همین گیرودار متوجه شدیم که بچههایی که از کارون عبور میکردند از جاده اهواز و خرمشهر هم عبور کردند، یعنی عراق کاملا از آن سمت تهدید میشد که خودش از منطقه جفیر و طلاییه عقبنشینی کرد و رفت تا ایستگاه حسینیه. آنجا هم راه آهنی بوده که از اهواز به خرمشهر میرفت قبلا از بیست و پنج تا سی کیلومتر مانده به خرمشهر راهآهن جدا میشد و یک دژ بالایی هم بود. ما هم از این سمت دشمن را تعقیب کردیم. در طلاییه یگان تیپ ۱۴ امام حسین (ع) خط پدافندی داشت که آنها را کشیدندشان عقب و ما را به جای آنها گذاشتند.
منبع: کتاب آقا، ولی (خاطرات، ولی الله محمدی)