«چند لحظه بعد امام بلند شدند و گل‌ها را یکی‌یکی به گردن اسرا از جمله خودم انداختند که از خواب پریدم. از خواب که بیدار شدم رفتم سراغ یکی از آزاده‌ها که تعبیر خواب بلد بود خوابم را برایش تعریف کردم خیلی خوشحال شد ...» ادامه این خاطره از آزاده و جانباز «عزیزالله فرجی‌زاده» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

طعم شیرین خواب آزادی عزیزالله فرجی‌زاده دراسارت!

به گزارش نوید شاهد استان قزوین، آزاده و جانباز عزیزالله فرجی‌زاده، متولد دهم خرداد ماه سال ۱۳۳۸ است، سی‌ام دی ماه سال ۱۳۶۰، در سن ۲۱ سالگی داوطلبانه به جبهه اعزام شد در حالی که از سربازی معاف بوده است. وی آزاده و جانباز ۵۵ درصد است که طی هشت سال دفاع مقدس در عملیات‌های مختلفی مانند رمضان، خیبر، والفجر ۸ و کربلای ۴ حضور مستمر داشته و با تحمل ۴۴ ماه و ۲ روز اسارت در اردوگاه‌های رژیم به آغوش خانواده بازگشت.

طعم شیرین خواب آزادی «عزیزالله فرجی‌زاده» در اسارت!

آزاده و جانباز عزیزالله فرجی‌زاده از خاطراتش روایت می‌کند: روز‌های آزادی نزدیک می‌شد وارد سال هزار ۱۳۶۹ که شدیم روزی یکی از فرماندهان عراقی آمد و برایمان سخنرانی کرد و ماجرای نامه‌نگاری‌های مسئولان عراق و ایران را مطرح کرد و خبر آزادی قریب‌الوقوع اسرا را داد.

البته پیش‌از این چند بار در خواب دیده بودم که آزاد شده و درحال دیدار و روبوسی با اهل خانواده و به‌خصوص مادرم هستم یک شب در خواب دیدم از دنیا رفته و وارد دنیای دیگری شدم در آن دنیا حدود صد نفر از اسرا بودیم که دورتادور نشسته و وسط ما حلقه‌های گل زیادی روی‌هم گذاشته بودند و حضرت امام‌خمینی هم کنار گل‌ها و وسط جمع اسرا نشسته بودند.

چند لحظه بعد امام بلند شدند و گل‌ها را یکی‌یکی به گردن اسرا از جمله خودم انداختند که از خواب پریدم. از خواب که بیدار شدم رفتم سراغ یکی از آزاده‌ها که تعبیر خواب بلد بود خوابم را برایش تعریف کردم خیلی خوشحال شد و بلافاصله پرسید آیا من هم توی آن صد نفر بودم گفتم راستش من خیلی دقت نکردم، اما همه بچه‌های آسایشگاه بودند. او هم گفت معنای خواب تو این است که به‌زودی همه اسرا آزاد خواهند شد.

البته این خواب رو زمانی دیدم که هنوز خبری از آزادی اسرا نبود خواب دیگری هم قبل آن دیده بودم که از دامنه کوه به‌سختی بالا می‌رفتم کوه بلند و صعب‌العبوری بود، اما با زحمت بسیار به قله کوه رسیدم و دیدم اون سمت کوه دشت سرسبز و پر از گل‌وگیاه و فضایی همانند بهشت است.

به نوک قله که رسیدم دلم می‌خواست پر درآورم و وارد شوم همان‌طور هم شد پر درآوردم. ولی به‌جای رفتن به آن فضا دوباره برگشتم سر جای اولم. این خواب را هم برای دوستم تعریف کرده بودم و او هم گفته بود که توی همه سختی‌های اسارت را طی کرده‌ای و به انتهای درد‌ها و شکنجه‌ها می‌رسی و سرانجام هم آزاد شده و از همان مسیر به ایران برمی‌گردی؛ که البته هر دو تعبیر تعبیر خوابش هم درست از آب درآمد.

منبع: کتاب من پاسدار نیستم!

پوستر سالروز شهادت شهید «سلیمانی»

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده