پیراهنش را دربیاور!
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، اسدالله رحمنی روایت میکند: یکی از درجهداران عراقی که خدمه تانک بود در جواب سوال اینکه شما موقع حمله نیروهای ایرانی چه میکردید؟ گفت حدود چهار صبح فرماندهان ما آمدند و ما را بیدار کردند و من داخل تانک شدم که هنوز تانک را روشن نکرده بودم که سربازی بالای تانک به من گفت که بیرون بیاییم و معلوم شد که همه ما یکجا اسیر شدهایم.
یکی دیگر از آنها میگفت ما تمام فاصله میان خاکریز خودمان و ایرانیها را مینگذاری کرده بودیم فقط یک معبر مخفی داشتیم که شب حمله ایرانیها، آن معبر پیدا کرده بودند و توانستند ارتباط ما را با واحدهای دیگر قطع کنند.
حدود ساعت دوازده و نیم ظهر بود که پنج نفر دیگر را هم آوردند یکی از آنها آنقدر شیک و بدون گرد و خاک بود که در نگاه اول فکر کردیم که این جزو نیروهای ایرانی است. صورتش کاملاً اصلاح شده و لباس نظامی مرتب و اتوکشیده بر تن داشت. حتی کفش او شب روی نظامی بود.
همه میپرسیدند که این عراقی است یا ایرانی؟ وقتی معلوم شد که عراقی است فرماندهی یگان دژبان به من گفت: رحمانی پیراهنش و در بیاور! من هم فورا پیراهن نو و گرانبهای او را از تنش در آوردم و اکنون که این یادداشت را مینویسم آن را شستهام و انداختهام تا خشک شود تا موقع به شهر رفتن بپوشم و معلوم شد که او از افسران واحد استخبارات لشگر عراقی است. این افراد در بعثی بودنشان هیچ شکی نبود و ایرانیها با نیروهای عراقی که بعثی بودند رفتار مهربانانه نداشتند.
منبع: کتاب خاکریز جلد سوم (گزیده خاطرات دفاع مقدس استان قزوین)