«ساعتی بعد خبر آوردند یکی از بچه‌ها در رودخانه غرق شده است این خبر موجب ناراحتی همه بچه‌ها شد. هر چند در هر روز تعداد زیادی از نیرو‌ها در جبهه‌ها به شهادت می‌رسیدند، اما این نوع مرگ‌های ناخواسته بیشتر بچه‌ها را ناراحت می‌کرد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات جانباز «عباس فلاح‌زیارانی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

مرگ‌های ناخواسته در جبهه بیشتر بچه‌ها را ناراحت می‌کرد!
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، جانباز ۱۵ درصد عباس فلاح‌زیارانی روایت می‌کند: فرد دیگر گروه برادر احمد میرآخوری اهل شریف‌آباد قزوین بود. برادران تعمیر و نگهداری، تعدادی از توپ‌ها را روغن کاری کردند و آماده حرکت به سمت غرب کشور شدیم.

هر روز ستونی از نیرو‌ها حرکت می‌کردند نوبت به پدافند رسید. برادر رهبری زودتر از ما برای شناسایی و مکان‌یابی رفته بود و مسئولیت انتقال نیرو‌های پدافند و تعدادی از نیرو‌های واحد‌های دیگر به من سپرده شد، چون مسیر را بلد نبودم دو نفر راهنما هم به ما دادند.

ستون نظامی ما که متشکل از چند تریلی حامل توپ‌های ضدهوایی چند کامیون حامل چادر‌ها و باروبنه، دو سه مینی‌بوس و اتوبوس حامل نیرو‌ها و سه تویوتا که روی دوتای آن‌ها دوشکا سوار بود، تشکیل می‌شد، به سمت غرب کشور و جبهه‌های میانی حرکت کرد. از دهلران گذشتیم و در نزدیکی مرز به روستایی بنام چنگوله رسیدیم.

چنگوله روستای کوچکی بود که تقریباً در شرق آن یک رودخانه نسبتاً پرآبی در جریان بود با ورود به روستا و پیاده کردن باروبنه چند نفر از بچه‌ها به قصد شنا به سمت رودخانه رفتند و مشغول شنا شدند.

ساعتی بعد خبر آوردند یکی از بچه‌ها در رودخانه غرق شده و جان خود را از دست داده است این خبر موجب ناراحتی همه بچه‌ها شد. هر چند در هر روز تعداد زیادی از نیرو‌ها در جبهه‌ها به شهادت می‌رسیدند، اما این نوع مرگ‌های ناخواسته بیشتر بچه‌ها را ناراحت می‌کرد.

منبع: کتاب باران در جزیره

پوستر سالروز شهادت شهید «سلیمانی»

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده