نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

پسرم شب شهادتش به خوابم آمد

پسرم شب شهادتش به خوابم آمد

«شب شهادت پسرم خواب دیدم که روی پله‌های منزل آمده، به من می‌خندد و می‌گوید کفش‌هایم را به من بدهید تا بپوسم و به جبهه بروم ...» ادامه این خاطره از زبان مادر طلبه شهید «محمد برجعلی‌زاده‌محمدی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
بنده خدا یک ساعتم استراحت نداره!

بنده خدا یک ساعتم استراحت نداره!

«حاج خانم خدا حاج‌آقا را برای شما و ما حفظ کنه. امید دل همه ماست. بنده خدا یک ساعتم استراحت نداره. طاغوتی‌های این‌جا خیلی حاج‌آقا را اذیت می‌کنند. حتی سپاه برای ایشان محافظ گذاشته. حالا نه اینکه بخوام دلواپست کنم... نه! همه ما عین چشامون مواظب حاجی هستیم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «احمدعلی طاهرخانی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
نگهبانی شهید «سید علی‌اکبر ابوترابی‌فرد»!

نگهبانی شهید «سید علی‌اکبر ابوترابی‌فرد»!

«ساعت حدود ۵/۱ یا ۲ نیمه شب بود که خواب عجیبی به سراغم آمد و برای اینکه خوابم نگیرد اسلحه‌ام را بغل گرفته و روی چمن‌های یخ زده شهرداری دراز کشیدم تا سرما مانع خوابم بشود ...» ادامه این خاطره از سید آزادگان، شهید «حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کودکی تا شهادت!

کودکی تا شهادت!

«پیش از عملیات که باید منطقه جنگی از مین پاک‌سازی می‌شد. رمضان جزو نیرو‌های پاک‌سازی بود و با رفتن به روی مین به شهادت رسید. خاطره تشییع جنازه این شهید هیچ‌گاه از خاطر ما نمی‌رود ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.